داستان کودکانه پیش از خواب
یک کاسه نخود
در کارهای خانه به مادر کمک کنیم
ـ مترجم: مریم خرم
روز تعطیل بود و مادر یک سبد پر از نخود سبز برای غذای ظهر خریده بود.
«یوان» با دیدن سبد پر از نخود سبز گفت: «مادر اجازه میدهید من هم کمکتان کنم.»
مادر خندید: «البته پسرم، کار خوبی میکنی که میخواهی به من کمک کنی.»
یوان گفت: «مادر تمام این نخود سبزها را به من بدهید. قول میدهم تا قبل از ظهر همه را از پوست دربیاورم.»
مادر خندهای کرد و دستی به سر یوان کشید و گفت: «آخر، خسته میشوی. از آن گذشته من عجله دارم.»
یوان پاسخ داد: «نه، نه قول میدهم همهی آنها را سریع پاک کنم.»
بهاینترتیب مادر به سراغ بقیهی کارهایش رفت و یوان را تنها گذاشت. او رو به لوبیاها کرد و گفت: «خوب حالا من ماندم و شما. پس یک… دو… سه» و شروع کرد به پاک کردن نخودها. هنوز اندازهی یک فنجان نخود پاک نکرده بود که ناگهان سروکلهی یک کرم تپلمپل بین نخودها پیدا شد!
یوان کرم را روی پایهی میز گذاشت تا بالا برود؛ اما کرم افتاد. یوان او را برداشت و گفت: «ای کرم کمعقل، حالا که به حرف من گوش نمیدهی تو را به باغ میبرم تا با دوستانم کمی اذیتت کنیم.»
یوان کرم را در دست گرفت و نخودها را فراموش کرد و دواندوان به کوچه رفت.
شیاومینگ و لین را پیدا کرد و هر سهنفری شروع به بازی کردند. آنها هم دو کرم پیدا کردند و سپس هر سه نفر مسابقه گذاشتند.
ظهر بود و وقت غذا. شکم هر سه نفر آنها گرسنه بود و هرکدام برای خودشان نقشهی خوردن یک غذای حسابی را میریختند.
یوان درحالیکه زیر لب آواز میخواند، دواندوان به خانه رفت و از هماندم در مادرش را صدا کرد و گفت: «مامان جان چه بوی خوبی میآید، آخ که چقدر گرسنهام. غذا چه داریم؟»
به سر میز غذا که رسید چشمش به کاسهی بزرگ آش افتاد. ظرفش را جلو کشید تا برای خودش آش بریزد. در همین هنگام مادر گفت «غذای تو آنجاست!»
در آنطرف میز یک کاسه نخود سبز نپخته قرار داشت. تازه به یاد یوان آمد که قولش را فراموش کرده و مادر را در انتظار گذاشته و نخود سبزها را پاک نکرده است.
یوان خیلی شرمنده شد. مادر باآنهمه کار و زحمت چه غذاهای خوب و خوشمزهای پخته بود. با خودش فکر کرد و دید او نهتنها به مادر کمک نکرده بلکه زحمت او را دو برابر کرده و به قولی که داده عمل نکرده است. مادر خندید و از کاسهی آش برای یوان مقدار زیادی آش ریخت و گفت: «پسرم! تو یکی از افراد خانواده هستی و باید سهمی از کارهای خانه را به عهده بگیری. امیدوارم امروز درس خوبی گرفته باشی.»
یوان از مادر تشکر کرد و قول داد تا جایی که میتواند در کارها به مادر کمک کند.