قصه-کودکانه-چینی-خرچنگ-و-عنکبوت

قصه آموزنده کودکانه: خرچنگ و عنکبوت / چاه نکن بهر کسی، اول خودت، بعداً کسی

قصه آموزنده کودکانه پیش از خواب

خرچنگ و عنکبوت

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: جانگ‌ شو
ـ مترجم: مریم خرم

به نام خدا

عنکبوت، خیلی گرسنه شده بود و هرچه صبر می‌کرد هیچ حشره‌ای به سراغ تارهایش نمی‌آمد. از دور چشمش به موجودی خورد که از کنار ساحل داشت به آن‌طرف می‌آمد. با خوشحالی درحالی‌که نور امیدی در دلش جوانه زده بود، به انتظار شکار، بی‌حرکت پشت سنگی پنهان شد.

خرچنگ تپل‌مپل درحالی‌که زیر لب آواز می‌خواند از روی شن‌های ساحل عبور می‌کرد. او حسابی گرسنه‌اش شده بود. در همین وقت بچه ماهی خیلی کوچولویی که به خاطر سَبُکی وزنش به‌وسیله‌ی موج دریا به ساحل آورده شده بود، درست جلوی پای خرچنگ به زمین خورد. طفلکی ماهی کوچولو از ترس شروع به گریه کرد. خرچنگ باوجودی که گرسنه بود، دلش برای ماهی کوچولو و مادرش سوخت. به همین دلیل بدون توجه به گرسنگی‌اش با دو دست قوی‌اش ماهی کوچولو را گرفت و به میان آب‌ها پرتاب کرد. صدای ریز و نازک ماهی کوچولو در یک‌لحظه به گوشش خورد که می‌گفت: «متشکرم.»

اما بشنوید از عنکبوت گرسنه. حسابی بی‌قرار شده بود و فکر می‌کرد می‌تواند خرچنگ را به دام بیندازد، غافل از اینکه…

خرچنگ باز به راه خود ادامه داد و جلو رفت. هر قدمی که برمی‌داشت عنکبوت نادان تصور می‌کرد به غذا نزدیک‌تر شده است. تا اینکه خرچنگ به تار عنکبوت رسید و درحالی‌که هنوز زیر لب آواز می‌خواند بدون اینکه متوجه شود روی تارهای عنکبوت رفت؛ اما خرچنگ سنگین بود و ناگهان زیر پایش خالی شد و به زمین افتاد. تارها نیز پاره شدند و از بین رفتند.

عنکبوت با عصبانیت به‌طرف خرچنگ آمد. خرچنگ که خیلی گرسنه شده بود با دیدن عنکبوت، او را شکار کرد و با دست‌های تیز و قوی‌اش قطعه‌قطعه کرد و خورد.

متن پایان قصه ها و داستان



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *