قصه کودکانه پیش از خواب
مدال های گنجشک کوچولو
ـ مترجم: مریم خرم
قرار بود پرندگان جنگل، در مسابقه بزرگی شرکت کنند. یک گنجشک کوچولو هم همراه مادرش برای شرکت در این مسابقه به طرف محل مخصوص مسابقه راه افتادند. وقتی به آنجا رسیدند چشمشان به عموها و دايیها و خاله و عمههای گنجشک کوچولو افتاد. پرستوها، قرقیها، قمریها و خلاصه تمام فامیلهای گنجشک کوچولو در آنجا جمع بودند. بالاخره مسابقه شروع شد.
مادر گنجشک کوچولو توانست چند هزار متر را بهراحتی بپرد و حتی یک لحظه هم توقف نکند. بنابراین اولین مدال به او داده شد. گنجشک کوچولو هم خوشحال و خندان مدال مادرش را به گردن خودش انداخت و منتظر ادامه مسابقه شد.
عمهي گنجشک کوچولو، پرستو خانم توانست در مدت کوتاهی با مهارت تمام مقدار زیادی کرم از لابهلای خاکهای درعرض مدت کوتاهی بیرون بیاورد. بنابراین به او نیز مدال داده شد. باز گنجشک کوچولو این مدال را هم از عمهاش گرفت و به گردن خودش انداخت.
خانم مرغه به خاطر لانه گرم و نرمی که برای جوجههایش درست کرده بود مورد تشویق همه قرار گرفت و سومین مدال را به او دادند. باز هم گنجشک کوچولو مدال را از خانم مرغه گرفت و به گردن خودش آویخت. حال گنجشک کوچولو سه مدال زیبا به گردن داشت و مدام آنها را نگاه میکرد و احساس غرور میکرد. مادرش درحالیکه زیر لب غرغر میکرد خواست تا مدالها را از گردن او بیرون بیاورد، اما گنجشک کوچولو گردنش را عقب کشید و گفت: «مادر، مدالها را از گردنم درنیاورید. میخواهم با این مدالها بر بالای دریاچه پرواز کنم تا همه مرا با این مدالها ببینند و فکر کنند من خودم این مدالها را به دست آوردم.» او بدون اینکه منتظر اظهارنظر مادرش بشود پرواز کرد و رفت. هنوز مقدار زیادی دور نشده بود که ناگهان احساس کرد بدنش فوقالعاده درد گرفته است و خوب که دقت کرد سنگی را دید که از تیر کمان چند بچه به طرفش رها شده است دیگر نمیتوانست خود را کنترل کند درحالی که از بالش خون میچکید بهطرف زمین سقوط کرد، اما ناگهان احساس کرد مادرش او را به بغل گرفته و پرواز میکند.
گنجشک کوچولو وقتی به هوش آمد مادر مهربانش، پرستو و مرغ و چند پرندهی دیگر را دید که دور او جمع شدهاند. لبخندی به مادرش زد. خوشحال بود از اینکه بالاخره نجات یافته است. مادر گنجشک کوچولو درحالیکه سرش را نوازش میکرد به او گفت: «فرزندم، غرور چیز بدی است، تو نباید به خاطر افتخارات دیگران مغرور شوی. همیشه سعی کن خودت در کارها و مسابقهها برنده و موفق شوی، آنوقت است که مدالها ارزش دارند.»
گنجشک کوچولو سرش را به علامت تأیید تکان داد و مدالها را از گردنش بیرون آورد و به صاحبان اصلیشان داد.