مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 1

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی

مجموعه شعر کودکانه خاله ریزه برای بچه‌ها

خاله ریزه و صندوق جادویی

شاعر: شکوه قاسم نیا
تصویرگر: ویدا لشگری

جداکننده متن Q38

به نام خدا

فهرست شعرهای این مجموعه:

بهار خاله ریزه

خاله ریزه و شاپرک

خاله ریزه و کلاغه

باغچه‌ی خاله ریزه

خاله ریزه قالی می‌بافت

خاله ریزه اسباب کشی داشت

خاله ریزه و صندوق جادویی

به نام خدا

 

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 2

بهار خاله ریزه

بهار اومد، گل اومد
لاله و سنبل اومد
به گوش خاله ریزه
صدای بلبل اومد

بلند شد از جای خود
شکوفه‌ها رو بو کرد
جارو گرفت به دستش
حیاطشو جارو کرد

به گلدونا آب پاشید
پرنده‌ها رو دون داد
به ماهیِ توی حوض
یک کمی خرده نون داد

پیرهن تازه پوشید
چارقد نو به سر کرد
هر چی غم و غصه داشت
از دل خود به در کرد

صدای آواز اومد:
-گل پونه، نعنا پونه
خاله ریزه خندید و گفت:
«بهار اومد به خونه!»

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 3

خاله ریزه و شاپرک

بادبزنی حصیری
تو دستای خاله بود
تکون تکونش می‌داد
خودش رو باد می‌زد زود

شاپرک قشنگی
نشست روی بادبزن
شاخکاشو تکون داد
گفت: «خاله جون، باد نزن

هوای باغچه گرمه
نمی‌شه رفت رو گل‌ها
بادبزنت گل داره
بذار بشینم اینجا!»

خاله ریزه گفت: «بفرما،
بادبزنم مال تو
شاید که روش بیفته
نقش پر و بال تو!»

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 4

خاله ریزه و کلاغه

انار ترش و شیرین
رو شاخه‌ی درخت بود
کلاغ پَر سیاهی
به روی بند رخت بود

خاله ریزه دید و داد زد:
«نشین رو بند رختم!
کی گفته چشم بدوزی
به میوه‌ی درختم؟»

کلاغه گفت: «قار و قار
چی کار به کارت دارم؟
بیخود خیال می‌کنی
چشم به اَنارت دارم

آنار ترش و شیرین
مال خودت خاله جون
اما تو که نبودی
این همه نامهربون!»

خاله ریزه از کار خود
خیلی خجالت کشید
دلش می‌خواست آب بشه
زیر نگاهِ خورشید

پاشد بره بچینه
اَناری سرخ و شیرین
تا دون کنه برای
کلاغک خبرچین

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 5

باغچه‌ی خاله ریزه

خاله ریزه باغچه‌ای داشت
باغچه شو خیلی دوست داشت
توش گُل و نعنا، پونه
پیاز، تربچه می‌کاشت

یه روز که خاله خواب بود
خال خالی رفت تو باغچه
با پنجه هاش در آورد
پیازچه و تربچه

بس که تربچه سفت بود
حوصله‌اش سر اومد
پیازچه رو که گاز زد
اشک چشاش در اومد

خاله ریزه از خواب پرید
گربه رو این جوری دید
می‌خواست که دعواش کنه
اَشکاشو دید و خندید

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 6

خاله ریزه قالی می‌بافت

خاله ریزه قالی می‌بافت
روش عکس گل می‌انداخت
با نخ سبز و آبی
ساقه‌ی گل رو می‌ساخت

خال خالی از راه رسید
کنار دستش نشست
دُمش رو هی، تکون داد
آهسته چشماشو بست

خاله ریزه تند تند می‌بافت
با نخ قرمز و زرد
خال خالی توی خواب بود
از خوشی خُرخُر می‌کرد

خاله ریزه از خستگی
چشماشو بست و واکرد
به جای نقشه‌ی گُل
به خال خالی نگا کرد

وقتی که صبح شد، چی دید؟
دید که چه نقشی بافته!
به جای گل، رو قالی
شکل یه گربه ساخته

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 7

خاله ریزه اسباب کشی داشت

تموم روز، صبح تا غروب
خاله ریزه اسباب کشی داشت
با این که خیلی ریزه بود
اسباب گنده بر می‌داشت

جعبه‌های کوچیک، بزرگ
بسته به بسته خُرده ریز
صندوقای کهنه و نو
تخته و چوب، کمد با میز

تموم این اسبابا رو
تنهایی جابه جا می‌کرد
وقتی که زور کم می‌آورد
خدا رو زود صدا می‌کرد

خاله ریزه رفت از اون محل
به جایی تازه پا گذاشت
تموم آسبابهاشو برد
اما دلش رو جاگذاشت

مجموعه شعر کودکانه: خاله ریزه و صندوق جادویی 8

خاله ریزه و صندوق جادویی

خاله ریزه توی انبارش
صندوقی جادویی داره
دست می‌کنه تو صندوقش
هر چی می‌خواد، در می‌آره

از میخ و پیچ گرفته تا
خوردنی‌های جورواجور
عطر و گلاب و کله قند
کاسه و بشقاب بلور

نصف شبا، همسایه‌ها
گاهی می‌آن در می‌زنن
کاری دارن، چیزی می‌خوان
به صندوقش سر می‌زنن

– دارو می‌خوام، داری خاله؟
– بله که دارم، بگیر و ببَر
نبات تازه هم دارم
تازه آوردم از سفر

– آی خاله جون، گلاب داری؟
– دارم یکی دو تا شیشه.
– ارّه داری؟ چکش داری؟
– تو صندوقم پیدا می‌شه

– پارچه می‌خوام واسه‌ی عروس
– بفرمایید، تو صندوقه
– آجیل می‌خوام، داری خاله؟
– دارم، ولی بی فندقه

هر چی بگی، هر چی بخوای
تو صندوقش پیدا می‌شه
این همه چیز و خرده ریز
چه جوری اون تو جا می‌شه؟

همسایه‌ها می‌گن: «خاله،
صندوق تو جادوییه!»
خاله ریزه با خنده می‌گه:
«نه خاله جون، جادو چیه؟

جادو فقط تو قصه‌هاست
صندوق من تو انباره
یه صندوق قدیمیه
محکم و خوب و جا داره

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *