قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-سهره

قصه های داوینچی: سهره | اگر خوبی بلد نیستی، دست‌کم بدی هم نکن

قصه های داوینچی: سهره | اگر خوبی بلد نیستی، دست‌کم بدی هم نکن 1

قصه های داوینچی

سِهره

نویسنده: لئورناردو داوینچی

(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)

مترجم: لیلی گلستان

برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها

جداکننده متنz

به نام خدا

 

وقتی باز به لانه‌اش بازگشت، در کنار لانه‌اش به چند جوجه سِهره برخورد. سه چهارتا از جوجه‌ها آن‌قدر کوچک بودند که هنوز پر درنیاورده بودند و می‌لرزیدند. سهره‌ها تمام غذای او را خورده بودند و آشیانه‌اش را به هم زده بودند. پدر سهره‌ها کنار آشیانه افتاده بود و معلوم بود که مریض است.

باز، در لحظه‌ی اول تصمیم گرفت تمام سهره‌ها را بکشد؛ و این کار برای باز کار ساده‌ای بود؛ اما در این تصمیم مکثی کرد. چون متوجه شد دو تا از جوجه‌ها از ترس نفس نمی‌کشند.

با صدای ترس‌آوری پرسید: اینجا چه می‌کنید؟

سهره‌ها گفتند: ما گم شده‌ایم و هیچ جایی جز آشیانه‌ی تو پیدا نکردیم. پدرمان هم مریض است و چون مسئول فراهم کردن غذا است، ما بی‌غذا مانده‌ایم و حالا او را در آشیانه‌ی تو خوابانده‌ایم. تو اگر بخواهی می‌توانی چند تا از ما را بخوری، ولی در عوض به پدرمان کمکی کنی.

باز گفت: فوراً برگردید به‌جای اولتان. می‌دانید که یک باز حتی جوجه‌های چاق را هم نمی‌خورد، چه برسد به شما که این‌قدر لاغرید. درست است که خودم بسیار گرسنه هستم، ولی این را می‌دانم که اگر نتوانم به کسی جا و غذا بدهم، دست‌کم نه غذای کی را می‌خورم و نه جای کسی را غصب می‌کنم. شما هم به‌محض خوب شدن پدرتان برگردید به لانه‌ی خودتان.

«اگر خوبی بلد نیستی، دست‌کم بدی هم نکن!»



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *