قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-بوسه‌ی-چراغِ-خاموش

قصه های شیرین فیه ما فیه: بوسه‌ی چراغِ خاموش

قصه های شیرین فیه ما فیه مولوی

 

بوسه‌ی چراغِ خاموش

 

نویسنده: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

بازنویس: محمدکاظم مزینانی

جداکننده متن مذهبی

به نام خدا

شیخی برای دیدار مردی بزرگ، از هندوستان به ایران سفر کرد. پس از طی این راه دراز، به تبریز رسید و به دیدار آن مرد بزرگ شتافت. نرسیده به درِ اتاق او، صدای او را شنید که می‌گفت: «ای مرد، بازگرد! بهره‌ی تو از ما همین بود که شنیدی. برو که اگر مرا ببینی زیان خواهی دید.»

برای بسیاری کسان، سخن کوتاه و اندک بهتر است. برخی نیز بهتر است که چیزی نشنوند؛ همین‌که ببینند، بس باشد. همچون بوسه‌ی چراغی افروخته بر چراغ خاموش. چنین چراغی بوسید و رفت و به روشنایی رسید.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *