قصه کودکانه پیش از خواب
بلندترین زرافه
نویسنده: مژگان شیخی
یکی بود یکی نبود. زرافهی خیلی قدبلندی بود به اسم «زیره». او از پدر و مادر و برادر و خواهرهایش بلندتر بود. از زرافههای دیگر هم همینطور. زیره بلندترین زرافه جنگل بود؛ به خاطر همین هم خیلی مغرور بود.
او با غرور راه میرفت و اعتنایی به دیگران نمیکرد. اینطرف و آنطرف جنگل میرفت و میگفت: «به من نگاه کنید! من بلندترین حیوان جنگل هستم. بهترین و باهوشترینم.»
برادرها و خواهرهایش میگفتند: «چرا پرتوپلا میگویی؟ هوش چه ربطی به قد دارد؟»
زیره میگفت: «دارد دیگر! شما نمیفهمید! به نظر من که مسئلهی سادهای است. هوش و قد به هم ربط دارد.»
برادرها و خواهرهای زیره مرتب با او جروبحث داشتند و از حرفهایش حرص میخوردند. میمونها هم دل خوشی از زیره نداشتند. از حرفها و کارهای او خوششان نمیآمد.
میمون جوانی بود به اسم «میمی». یک روز زیره از بس پز داده بود، حوصلهی همه را واقعاً سر برده بود. میمی روی شاخهی درختی تاب میخورد. با خود گفت: «باید به این زیره یک درس حسابی بدهم.»
پس فکر کرد و نقشهای کشید. آنوقت پیش زیره رفت و گفت: «دیروز یک میوهی بزرگ و آبدار روی یک درخت دیدم. از اینجا خیلی دور نیست؛ ولی نوک درخت است، فکر نمیکنم قد تو هم به آن برسد.»
زیره با اوقاتتلخی گفت: «چی گفتی؟ قد من به آن نمیرسد؟! مگه نمیدانی که من بلندترین حیوان جنگل هستم. قد من به هر چیزی میرسد. فقط مرا به آنجا ببر تا نشانت بدهم.»
میمون گفت: «پس دنبال من بیا!»
و میان درختان پرید. زرافه هم به دنبالش رفت. رفتند و رفتند. بالاخره میمون جلوی درخت خیلی بلندی ایستاد و گفت: «اینجاست! دیدی گفتم قدت به آن نمیرسد؟!»
زیره گفت: «حالا فقط بایست و به من نگاه کن!»
بعد گردن بلندش را بالا برد. خودش را کش داد و روی پنجههایش ایستاد. زبانش درازش را از دهانش بیرون آورد؛ ولی قدش به میوهی نوک درخت نمیرسید.
میمون گفت: «گفتم که نمیتوانی… ولی من میتوانم.»
زیره خندید و گفت: «تو؟!»
میمی گفت: «آره من. حالا خوب نگاهم کن.»
بعد پرید پشت زرافه و رفت روی گردنش. بعد هم روی سرش. آنوقت دستش را دراز کرد و میوه را چید. زرافه گفت: «میوه را چیدی؛ ولی با کمک من! خودت تنهایی که نمیتوانستی.»
میمی گفت: «خب، تو هم نمیتوانستی؛ ولی باهم توانستیم. حالا کی باهوش تره؟»
زیره چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت.
از آن به بعد، زیره و میمی دوستهای خوبی برای هم شدند. زیره هم دیگر از خودش تعریف نمیکرد.