قصه-کودکانه-نصیحت-خرس

قصه کودکانه: نصیحت خرس | با آدم بی وفا دوست نشو

قصه کودکانه پیش از خواب

نصیحت خرس

گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری

جداکننده متن Q38

به نام خدا

دو دوست برای گردش به جنگل رفته بودند که ناگهان خرس بزرگی به طرفشان حمله کرد. یکی از آن‌ها که خیلی فرز و چابک بود به‌سرعت از درختی بالا رفت. دومی که دست‌وپا چلفتی بود و نمی‌توانست از درخت بالا برود با التماس از دوستش کمک خواست؛ اما دوست ترسو جرئت نکرد از درخت پایین بیاید و به او کمک کند.

مرد دست‌وپا چلفتی که شنیده بود خرس‌ها به مرده‌ها کاری ندارند خودش را به مردن زد تا جان خودش را نجات بدهد.

قصه کودکانه: نصیحت خرس | با آدم بی وفا دوست نشو 1

خرس پوزه‌اش را نزدیک صورت مرد آورد و چون دید که او نفس نمی‌کشد از آنجا رفت.

بعد از این‌که خطر برطرف شد مرد ترسو که همه‌چیز را از روی درخت دیده بود پایین آمد و به دوستش گفت: «خب دوست عزیز، بگو بینم خرس در گوش تو چه گفت؟»

دوستش جواب داد: «خرس گفت با کسانی که موقع خطر تو را تنها می‌گذارند دوست نشو.»



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *