قصه کودکانه پیش از خواب
سه آرزو
گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری
ملکهای بود که همیشه فکر میکرد قد دخترش کوتاه است. یک روز پری مهربان در برابرش ظاهر شد و گفت: «سه آرزو بکن تا آنها را برآورده کنم.»
ملکه گفت: «قد دخترم را بهاندازهی یک درخت بلند کن.»
ناگهان قد دختر بهاندازهای بلند شد که هیچکس صورت او را نمیدید. دیگر کسی حاضر نبود با دختر بیچاره ازدواج کند. به همین خاطر ملکه دوباره پری و مهربان را صدا زد و گفت: «قد دخترم را بهاندازهی یک نخود کوتاه کن.»
قد دختر بهاندازهی یک نخود کوتاه شد. حالا هم هیچکس دوست نداشت با دختری به این ریزهمیزهای ازدواج کند. بار سوم که پری مهربان ظاهر شد ملکه با زاری و التماس گفت: «لطفاً دخترم را بهاندازهی اولش برگردان.»
حالا دختر نَه قدبلند بود و نَه قدکوتاه و آنقدر جذاب بود که پسر پادشاه همسایه به خواستگاریاش آمد.