داستان آموزشی
آداب و فرهنگ میهمانی رفتن برای کودکان
در میهمانی
آموزش مهارتهای اجتماعی و زندگی به کودکان و نونهالان
تصویرگران: علی خوش جام – یاسمن اکبری
به نام خدای مهربان
اسم این پسر سامان است. سامان پسر خوبی است. وقتی او با مامان و بابا به میهمانی میرود، سلام میکند. چون میداند همهی بچههای خوب و باادب، اول سلام میکنند. او هیچوقت پشت مامان و بابا قایم نمیشود. چون میداند اگر پشت مامان و بابا قایم شود، همه میگویند: «وای! چه پسر خجالتیای است!»
وقتی بزرگترها در میهمانی صحبت میکنند، اگر او هم صحبتی داشته باشد وسط حرف آنها نمیپرد و مامان و بابا را صدا نمیزند؛ چون میداند اگر میان حرف کسی بپرد و حرف بزند و حرف بزرگترها را قطع کند، همه میگویند: «وای! چه پسر بیادبی است!»
سامان همیشه صبر میکند تا حرف بزرگترها تمام شود و بعد حرف میزند.
سامان موقع صحبت کردن، داد نمیکشد و با صدای خیلی آهسته هم صحبت نمیکند. چون میداند باید طوری حرف بزند که همه بهخوبی صدایش را بشنوند و کسی هم از صدای بلند او ناراحت نشود.
وقتی در میهمانی برای سامان و مامان و بابا، میوه و شیرینی میآورند سامان آرام مینشیند و به میوهها و شیرینیها دست نمیزند. چون میداند باید صبر کند تا صاحبخانه، ظرف میوه و شیرینی را به او تعارف کند و او یک یا دو تا میوه و شیرینی را از توی ظرف بردارد و توی پیشدستی بگذارد و تشکر کند.
سامان موقع برداشتن میوه، دنبال بزرگترین و درشتترین میوهها نمیگردد. چون میداند این کار، کار خوبی نیست. او هر میوهای را که به دستش برسد، برمیدارد و تشکر میکند.
سامان وقتی میخواهد میوه را پوست بکَند، خیلی مراقب است تا دستش نبُرد. چون میداند چاقو خیلی تیز و خطرناک است و او باید مراقب دست خودش باشد. بعضی وقتها او از بزرگترهایش خواهش میکند تا میوه را برایش پوست بکَنند.
در میهمانیها، سامان با بچههای دیگر خیلی مهربان است. او با آنها دعوا نمیکند. او بهآرامی با آنها بازی میکند. سامان، همیشه در بازی مراقب است که سروصدا نکند.
سامان در میهمانی هیچوقت بدون اجازه به اسباببازیهای بچههای صاحبخانه دست نمیزند. چون میداند این کار، کار خوبی نیست. سامان هیچوقت با گریه نمیگوید: «بچهها! باید اسباببازیهایتان را به من بدهید تا من با آنها بازی کنم.»
سامان موقع رفتن به خانه، از صاحبخانه و بچههایشان تشکر و خداحافظی میکند. چون میداند بچهی خوب، موقع رفتن باید به خاطر زحمتهایی که صاحبخانه کشیده و از آنها پذیرایی کرده است، تشکر کند و بعد خداحافظی کند.
سامان بعد از میهمانی، از مامان و بابا میپرسد: «مامان جان! باباجان! آیا من پسر خوبی بودم؟»
بابا میگوید: «بله که پسر خوبی بودی.»
و مامان میگوید: «از اینکه تو در میهمانی پسر باادب و خوبی بودی، خیلی خوشحال هستم. آفرین پسر گلم!»
آیا تو هم در میهمانی پسر خوبی هستی؟ آیا مامان و بابا و صاحبخانه و بچههایشان از تو راضیاند؟ اگر بعد از میهمانی از مامان و بابا بپرسی که آیا از تو راضیاند یا نه آنها به تو چه جوابی خواهند داد؟
در علم روانشناسی گفته میشه هرگز به بچه ها نگید که این کار تو من را خوشحال کرد یا ناراحت کرد،بلکه باید رفتارش را توصیف کنیم مثلا بگیم اینکه تو مهمونی سلام گردی، بدون خجالت صحبت کردی، تشکر کردی و … عالی بود، آفرین پسرم
چون بچه ها نباید بخاطر خوشحال کردن یا ناراحت نکردن کسی کاری رو انجام بدن یا انجام ندن.باید بدونن پیامد رفتارشون چه خوب و چه بد مال خودشون هست