قصه‌های-ازوپ-ای-سست‌عهد،-تو-را-زن-نامیده‌اند!

قصه‌های ازوپ: ای سست‌عهد، تو را زن نامیده‌اند! || تفاوت عشق و بی‌وفایی

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

ای سست‌عهد، تو را زن نامیده‌اند!

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

سال‌ها پیش، در شهر اِفِسوس زنی همسر خود را از دست داد. زن آن‌قدر شوهرش را دوست داشت که هیچ‌چیز نمی‌توانست او را از کنار تابوت همسرش دور کند. بدین ترتیب او -که مدام در کنار قبر همسرش به سر می‌برد و در غم از دست دادن او سوگواری می‌کرد- در وفاداری، نمونه و شهرۀ آفاق شد.

روزی گروهی از دزدانی که به معبد زئوس دستبرد زده بودند، به دلیل توهینی که به مقدسات مردم کرده بودند محاکمه و به مرگ با صلیب محکوم شدند. آنگاه برای آنکه کسی اجساد آنان را از صلیب‌ها پایین نیاورد، در نزدیکی گوری که زن پارسا، خود را وقف آن کرده بود، سربازانی را به نگهبانی گماردند.

ازقضای روزگار شبی یکی از سربازان تشنه شد. آن شب زنِ باوفا پس از ساعت‌ها کنار گور نشستن، از شدت خستگی در رختخواب دراز کشیده و کنیزی زیر نور چراغ از او پرستاری می‌کرد. سرباز از کنیزک کمی آب خواست و از لای در که اندکی باز مانده بود، چشمش به زن بیوه افتاد. زن چنان زیبا بود که سرباز با همان نگاه اول دل در گرو مهر او بست. ازاین‌رو، سرباز که آرام و قرار از دست داده بود، به بهانه‌های مختلف اما به نیت دیدن زن پیش او می‌رفت. کم‌کم این دیدارهای روزانه، زن را نیز نرم کرد و او نیز دل به مهر سرباز بست.

ازآن‌پس، سرباز به‌جای نگهبانی از کسانی که به صلیب کشیده شده بودند، آن‌قدر به دیدار زن رفت تا یک‌شب متوجه شد یکی از جسدها از بالای صلیب ناپدید شده است. سرباز در نهایت آشفتگی و ترس از مجازات، ماجرا را برای دلدار خود تعریف کرد. نمونه و الگوی وفاداری بلافاصله راه‌حل مشکل را یافت و به سرباز گفت: «جای نگرانی نیست.» سپس جسد همسرش را به او داد تا به‌جای جسد ربوده‌شده به صلیب بیاویزد و از مجازات غفلت در انجام‌وظیفه رهایی یابد.

زن با این عمل ننگین، حسن شهرت خود را از دست داد و در بی‌وفایی انگشت‌نما شد.

(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *