قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
نکوهش بیجا
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
پسرکی برای شستشوی خود به رودخانه رفته بود که ناگهان احساس کرد با غرق شدن فاصلهای ندارد. در همین هنگام چشم پسرک به رهگذری که در ساحل بود افتاد و از او کمک خواست؛ اما رهگذر بهجای کمک مشغول موعظه شد و او را به خاطر بیفکری و بیاحتیاطیاش نکوهش کرد
پسرک فریاد کشید: «فعلاً از غرق شدن نجاتم بده، بعداً هر چه خواستی نصیحتم کن.»
این حکایت هشدار به آنهایی است که رفتارشان بهانه به دست دیگران میدهد تا با آنان به نامهربانی برخورد کنند.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)