قصه‌های-ازوپ-نکوهش-بیجا

قصه‌های ازوپ: نکوهش بیجا || نصیحت و اندرز هم وقتی دارد!

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

نکوهش بیجا

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

پسرکی برای شستشوی خود به رودخانه رفته بود که ناگهان احساس کرد با غرق شدن فاصله‌ای ندارد. در همین هنگام چشم پسرک به رهگذری که در ساحل بود افتاد و از او کمک خواست؛ اما رهگذر به‌جای کمک مشغول موعظه شد و او را به خاطر بی‌فکری و بی‌احتیاطی‌اش نکوهش کرد

پسرک فریاد کشید: «فعلاً از غرق شدن نجاتم بده، بعداً هر چه خواستی نصیحتم کن.»

این حکایت هشدار به آن‌هایی است که رفتارشان بهانه به دست دیگران می‌دهد تا با آنان به نامهربانی برخورد کنند.

(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *