قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
فرصتطلب
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
آهنگری سگی داشت که هنگام کارِ او میخوابید و هنگام خوردنِ او بیدار میشد. آهنگر همچنان که استخوانی بهسوی او پرتاب میکرد، به او گفت: «لعنتی خوابآلو! همینکه دستهایم به کار میافتند و به سندان میکوبم میگیری میخوابی؛ اما همینکه دندانهایم به کار میافتند، از خواب بیدار میشوی؟»
این حکایت، تنبلهای خوابآلودی را که زندگیشان متکی به زحمت دیگران است، رسوا میکند.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)