افسانه-هاي-ازوپ-دروغ-شاخ‌دا

قصه‌های ازوپ: دروغ شاخ‌دار || دروغ آدم را رسوا می‌کند

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

دروغ شاخ‌دار

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

مسافران دریا برای وقت‌گذرانی در طی سفر، اغلب سگ‌های دست‌آموز مالتی یا میمون با خود به کشتی می‌بردند. یک‌بار یکی از مسافران با خود میمونی به کشتی می‌برد. هنگامی‌که کشتی از دماغۀ سانیوم و ساحل آتیکا دور می‌شود، توفانی شدید برمی‌خیزد و آن را با تمام مسافران خود ازجمله میمون توی دریا سرنگون می‌کند. میمون روی تخته‌پاره‌ای می‌پرد و شروع به شنا می‌کند. دلفینی او را می‌بیند و با انسان اشتباه می‌گیرد. دلفین میمون را بر پشت خود می‌گذارد و به‌سوی ساحل شنا می‌کند. دلفین همچنان که به بندر پیرائوسِ آتن نزدیک می‌شود از میمونند می‌پرسید که آیا او در آتن به دنیا آمده است. وقتی میمون جواب مثبت می‌دهد او می‌افزاید که پدر و مادر او از شهروندان مشهور آتن هستند. دلفین از او می‌پرسد آیا پیرائوس را هم می‌شناسد. میمون تصور می‌کند پیرائوس نام یکی از اهالی آنجاست و پاسخ می‌دهد که نه‌تنها پیرائوس را کاملاً می‌شناسید، بلکه پیرائوس یکی از بهترین دوستان او هم هست. دلفین از شنیدن چنین دروغ شاخ‌داری چنان خشمگین می‌شود که او را از پشت خود به دریا می‌اندازد تا غرق شود.

این حکایت، کسانی را مسخره می‌کند که خود، حقیقت را نمی‌دانند اما گمان می‌کنند می‌توانند یک‌مشت دروغ به خورد دیگران بدهند.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *