قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
فرمانبران، سزاوار فرمانروایان
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
قورباغهها که فرمانروایی نداشتند گروهی از نمایندگان خود را نزد زئوس فرستادند تا کسی را برای فرمانروایی آنان بفرستد. زئوس متوجه سادگی بیشازحد آنان شد و تکه چوبی را به میان برکۀ آنان انداخت. لحظهای همۀ قورباغهها از صدای برخورد چوب با آب به وحشت افتادند و به اعماق برکه فرار کردند؛ اما اندکی بعد که چوب بر سطح آب آرام گرفت. همگی دوباره به سطح آب برگشتند و در مدتی کوتاه چنان به آن خو گرفتند که روی آن به جستوخیز مشغول شدند
کمی بعد قورباغهها که از داشتن چنین فرمانروایی نمیتوانستند احساس بزرگی و شکوه کنند، دوباره به نزد زئوس رفتند و از او خواستند تا فرمانروای آنان را تغییر دهد. آنها به زئوس گفتند که فرمانروای کنونیشان بیشازحد حلیم و بردبار است.
زئوس که حوصلهاش از دست آنها سر رفته بود، ماری آبی را به برکۀ آنها فرستاد که هر چه از قورباغهها میخورد، سیر نمیشد.
این حکایت میگوید برای آنکه اسیر حاکمی دیوسیرت نشویم، بهتر است با حاکمی بردبار و بیخطر بسازیم.