قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
وفای به عهد
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
موشی روی بدن شیری خفته پرید، شیر از خواب بیدار شد، موش را در چنگال خود گرفت و او را بهطرف دهانش برد. وقتی موش به التماس افتاد و قول داد در صورت آزادی، محبت شیر را جبران کند، شیر از سر تمسخر خندید و او را آزاد کرد.
طولی نکشید که شیر اسیر شکارچیان شد. شکارچیان شیر، او را با طناب به تنۀ درختی محکم بستند. موش صدای نالههای شیر را شنید، خود را به او رساند و با جویدن طنابها او را آزاد کرد. سپس به شیر گفت: «دیروز به من خندیدی. چراکه انتظار نداشتی بتوانم محبت تو را جبران کنم. اکنون دیدی که حتی موش هم میتواند محبت دیگران را جبران کند.»
ایبسا که گردش روزگار، قویترین افراد را هم به کمک فردی ضعیفتر محتاج کند.