کتاب داستان کودکانه
جنگل حلبی
رؤیاهایت را به واقعیت تبدیل کن!
مترجم: فؤاد نظیری
تصویرگر: واین اندرسن
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
به نام خدا
روزی روزگاری، مکانی بود، فراخ و بادگیر، نزدیکِ هیچستان و، چسبیده به فراموشی، پُر از همهْ چیزهایی که هیچکس به آنها نیازی نداشت.
درست در میان آنجا خانهای بود، با پنجرههایی کوچک که چشماندازش زبالههای دیگر مردمان بود و هوایی ناخوش.
در آن خانه مردِ پیری زندگی میکرد.
او هرروز میکوشید تا زبالهها را دور کند، غربال و دسته میکرد، میسوزاند و خاک میکرد.
و شب، همهشبْ، پیرمرد رؤیا میدید.
او به رؤیا میدید که در جنگلی زندگی میکند پر از جانوران وحشی؛ پر از پرندگان رنگارنگ و درختان گرمسیری و گلهای ناشناس و مرغهای توکان و قورباغههای درختی و ببرها.
اما چون بیدار میشد، دنیای بیرون هنوز همان بود.
یک روز چیزی چشم پیرمرد را به خود جلب کرد و اندیشهای در خاطرش کاشته شد.
اندیشهْ ریشه برآورد و جوانه زد. خوراک بر زبالهها خورد و برگ برآورد.
شاخساران برآورد و بزرگتر و بزرگتر رویید.
به زیرِ دستانِ مرد پیر، جنگلی نمایان شد.
جنگلی برساخته از آشغال، جنگلی برساخته از حلبی. این آن جنگلی نبود که او در خوابهای خود میدید.
اما جنگلی بود، درست مثل همان.
آنگاه، یک روز از آنسوی دشت پُرملال، باد، پرنده کوچکی را به آنجا راند. مردِ پیر، خردههای نان لقمه خود را بر زمین پاشید. مرغ، خردهنانها را خورد و بر بلندا نشست تا در میان شاخسارانِ درختِ حلبی آواز بخواند.
صبحِ روزِ دیگر اما، میهمان رفته بود.
تمام روز، پیرمرد، در سکوت قدم زد و دلش از آنهمه بیهودگی به درد آمد.
آن شب، در برابر ماهتاب، او آرزویی کرد…
صبح دَم، پیرمرد به صدای آوازِ پرنده از خواب بیدار شد. میهمان بازگشته بود و جفت او آمده بود، همراهش. مرغان بر منقار خویش دانهها آورده بودند. دانهها را بر زمین خشک افکندند، جوانههای سبز فام از دل خاک بیرون زد.
زودا آوازِ پرندگان با وزّاوزّ حشرات و خشاخش برگها درآمیخت. زمان گذشت.
آفریدگانِ کوچک پدیدار شدند، خزان خزان در میانِ جنگل درختان. جانوران وحشی به دلِ سایههای سبز، سُریدند.
روزی روزگاری، جنگلی بود، نزدیک هیچستان و چسبیده به فراموشی، پُر از همهْچیزهایی که همگان به آنها نیازمند بودند.
درست در میانِ آنجا خانهای کوچک بود، با پنجرههایی کوچک. و در آن خانه، مرد پیری زندگی میکرد که هرگز از دیدنِ رؤیا بازنمیمانْد.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)