قصههای آموزندهی قابوسنامه
گفتار خوب
نگارش: مهدی آذریزدی
به نام خدا
یک روزی بود و یک روزگاری. یکشب هارونالرشید، خلیفه عباسی، خوابی دیده بود و صبح دستور داد تعبیرگویان و خوابگزاران حاضر شوند تا خواب خلیفه را تعبیر کنند.
در روزگار قدیم مردم به خواب و تعبیر خواب بیشتر عقیده داشتند و از خوابهای بد میترسیدند و خیال میکردند هر خوابی تعبیری دارد و خبری از آینده میدهد. این بود که پادشاهان، خوابگزاران و تعبیرگویان مخصوص داشتند و همیشه تعبیر خوابهای خوش یا ترسناک خود را میپرسیدند و گاهی بنای کارهای خود را هم بر روی همان خوابها و تعبیرها میگذاشتند و کارهای عجیبی میکردند. بعضی از تعبیر گویان زیرک هم از این شیوه استفاده میکردند و غرضهایی که داشتند به کار میبردند.
هارونالرشید بارها دیده بود که تعبیرگویان حرفهای پرتوپلا میزنند. این بود که کمتر حرف آنها را باور میکرد و میگفت: «اگر تعبیر خواب علم است پس باید همه تعبیرگویان یک خواب را یکجور تعبیر کنند و نباید هرکدام چیز دیگری بگویند. اگر هم خواب تعبیر ندارد پس این چیزهای عجیبوغریبی که آدم در خواب میبیند برای چه میبیند؟» و چون آن روزها هنوز این مسئله حل نشده بود، از خواب بد میترسید و رسم خلیفه این بود که با چند نفر خوابگزار و تعبیرگو جداگانه خوابی را که دیده بود شرح میداد و هر وقت تعبیرهای آنها به هم شبیه بود آن را باور میکرد و هر وقت تعبیرها به هم شباهتی نداشت هیچکدام را باور نمیکرد.
آن روز هم دو نفر از تعبیرگویان حاضر شدند. خلیفه یکی را به حضور خواست و خواب خود را شرح داد. گفت: «در خواب دیدم که دندانهای من یکییکی از دهانم بیرون افتاد و هیچ دندان در دهانم نماند، تعبیر آن چیست؟»
خوابگزار گفت: «خواب خوبی نیست. تعبیرش این است که همه خویشان و نزدیکان خلیفه پیش از مرگ خلیفه میمیرند.»
خلیفه گفت: «عجب تعبیر تلخی است!» و دستور داد خوابگزار را صد چوب بزنند و از قصر بیرونش کنند.
بعد تعبیرگوی دومی را حاضر کرد و همان خواب را شرح داد و گفت: «تعبیر کن.»
خوابگزار گفت: «خواب خوبی است. تعبیرش آن است که زندگانی خلیفه از تمام خویشان و نزدیکان درازتر است و عمر خلیفه از همه بیشتر است.»
خلیفه گفت: «عجب تعبیر شیرینی است.» و دستور داد صد سکه طلا به او پاداش بدهند.
بعد وزیرش را خواست و گفت: «بروید و از تعبیرگوی اولی هم دلجویی کنید و چیزی بدهید. تعبیر اولی هم همان بود که اینیکی گفت اما گفتارش تلخ بود. هر دو یکچیز را گفتند اما اولی بد گفت و دومی خوب گفت.»