داستان زیبا و آموزنده
آتش، دشمن طبیعت
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
قصه قبل از خواب برای کودکان
به نام خدا
یک روز تابستانی، کوثر و امیر همراه پدر و مادرشان برای گردش به جنگل رفتند. هنگام ظهر وقتی خواستند غذایشان را گرم کنند متوجه شدند که کبریت را در خانه جاگذاشتهاند.
بچهها گفتند: «حالا باید غذای سرد بخوریم.»
پدر گفت: «نه بدون کبریت هم میتوان آتش روشن کرد. اول شما بچهها بروید کمی چوب و برگ خشک جمع کنید.»
وقتی بچهها این کار را کردند پدر، عینک ذرهبینی خود را مقابل پرتوهای خورشید گرفت. نور خورشید روی چوب و برگهای خشک جمع شدند. بهاینترتیب آتش روشن شد و آنها توانستند غذایشان را گرم کنند.
پدر گفت: «عدسی، نور خورشید را در یک نقطه جمع میکند. سپس باعث گرم شدن آن نقطه و شعلهور شدن آتش میشود.»
در پایانِ کار پدر گفت: «بچهها، امیر، کوثر، مواظب باشید آتش کاملاً خاموش شود. چون اگر جرقهای کوچک باقی بماند و شعلهور شود، تمام جنگل را به آتش میکشد. این کار باعث میشود درختان از بین بروند. آتش، غذا و خانههای ما را گرم میکند و دوست ماست. اما اگر بهدرستی از آن استفاده نکنیم، محیطزیست و خانه ما را نابود میکند و دشمن بدی میشود.»
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)