داستان زیبا و آموزنده
هر رنگی که خداوند آفریده است زیباست
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
قصه قبل از خواب برای کودکان
به نام خدا
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. در باغ بزرگی پرندگان زیادی زندگی میکردند. در این باغ کلاغی بود که آرزو داشت پرهای رنگی داشته باشد. روزی که در باغ پرواز میکرد چشمش به پرندهای افتاد که بالهای رنگی داشت. کلاغ به او سلام کرد و گفت: «تو چگونه بالت را رنگ کردهای؟»
پرندهی رنگی گفت: «جادوگر پیر بالم را رنگ کرده است.»
کلاغِ سیاه پیش جادوگر رفت و گفت: «پرهای مرا رنگ کن!»
جادوگر هم پرهای او را رنگ کرد. چند روز بعد یک شکارچی که دنبال پرندهی رنگی میگشت کلاغ را دید و آن را شکار کرد.
کلاغسیاه فهمید که نباید هیچوقت خودش را به شکل دیگران درآورد. چون هر رنگی که خداوند آفریده است زیباست.
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)