داستان مصور طنز برای کودکان
لورل و هاردی و سگ ناقلا
نقاشی: دیوید پین
ترجمه: حمیدرضا اصلانی
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک و کتاب کودک
به نام خدا
«اِلی» به «اِستان» گفت: «از نگاهت معلومه که کار خطایی کردهای. ببینم اون چیه پشت سرت قایم کردی؟»
«استان» که زبانش بند آمده بود گفت: «م…م… میدونی، من یه چیزی واسه خودم خریدم که تو وقتی خونه نیستی با من باشه تا احساس تنهائی نکنم.»
«الی» درحالیکه «استان» را هل میداد، داد کشید: «نشون بده ببینم چه آشغالی خریدی؟» و وقتی سگی پشمالوی کوچولویی را دید داد کشید: «یه سگ! چه جوری جرئت میکنی توی این خونه سگ بیاری! تو می دونی که من از این چیزهای ترسناک بدم میاد!»
«استان» نالهکنان گفت: «ولی اینکه ترسناک نیست، یه سگ قشنگ و نازیه، اسمش «پشمالو» ست.»
بالاخره پس از جروبحث زیاد، «الی» موافقت کرد که «استان» سگ را نگه دارد. البته به شرطی که سگ تربیتشدهای باشد و کارهای شیطنتآمیز نکند.
«استان» وقتی دید پشمالو دارد کفشهای راحتی «الی» را میجود خیلی نگران شد. از ترس اینکه مبادا «الی»، پشمالو را به خاطر این کار بیرون بیندازد خودش تظاهر به جویدن کفشها کرد!
روزهای بعد پشمالو علاوه بر اینکه کفشهای «الی» را جوید، یک گلدان گرانقیمت را هم انداخت و شکست و گلها را از باغچه کند و پاهای کثیف خود را روی پیراهن «الی» مالید!
برای اینکه پشمالو مورد شماتت قرار نگیرد، «استانِ» مهربان هم این کارها را به گردن گرفت. «الی» آنقدر عصبانی شده بود که «استان» را دنبال میکرد و هر چه دم دستش میآمد بهطرف او پرت میکرد!
ولی «الی» نسبت به پشمالو ظنین شده بود و او را مقصر میدانست و تصمیم گرفت مراقب کارهای سگ کوچولو باشد. «الی» پشت درختی پنهان شده بود و مواظب کارهای سگی بود.
شخص ناشناسی هم مواظب «الی» بود. بخصوص وقتیکه به کیف پول «الی» خیره شده بود.
او بهآرامی از روی نرده خم شد و یواشکی کیف پول «الی» را بیآنکه خودش متوجه شود بیرون آورد.
ولی پشمالو متوجه دزد شد و مثل برق از روی نرده پرید و پشت شلوار دزد را به دندان گرفت!
«الی» تعجبش وقتی زیاد شد که کیف پولش به کلهاش خورد و وقتی دید که آقا دزده در حال فرار است و پشمالو نشیمنگاه او را به دندان گرفته، متوجه همهچیز شد.
«اِستان» سروصدایی را از باغچه شنید و فکر کرد دوباره سگ کوچولو کار دست خودش داده است. با خودش گفت: «آه، خدایا! این دفعه دیگه الی نمیذاره این سگ توی خونه باشه. حتماً بیرونش میکنه!»
ولی وقتی به باغچه رسید، دید که «اِلی» و پشمالو خیلی باهم گرم گرفتهاند.
«الی» گفت: «این سگ زرنگیه، میتونه تا هر وقت که خودش میخواد پیش ما بمونه!»
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)