مترو حیوان نجیبی است
سه انشای طنز درباره مترو
علیرضا لبش
تصور کنید پنجاه سال پیش، از کودکان دبستانی در یک دهکده دور در ایران خواستهاند که درباره مترو انشا بنویسند. در ضمن معلم برای آنان توضیح داده است که مترو گونهای از حملونقل است که در زیر زمین جریان دارد. چند نمونه از انشاهای نوشتهشده را در زیر میخوانیم:
انشا اول:
من در ابتدا باید بگویم که مترو حیوان مفیدی است. مترو حیوانی است که در زیر زمین زندگی میکند و آدمها برای بارکشی و سواری از آن استفاده میکنند. حتی این حیوان آنقدر مفید است که از شیر و پِهن آنهم در شهرهای خارج استفاده میشود. حتی مردم خارج برای شخم زدن زمینهایشان آن را به خیش میبندند. مترو حیوان نجیبی است؛ چون میگویند مردم چندنفری پشت حیوان مینشینند ولی آخش هم درنمیآید، نه مثل خر مش عباس که دیروز ما سهنفری پشت آن نشسته بودیم، آنقدر نانجیبی و لگدپرانی ِ
کرد که هر سه تامان روی زمین افتادیم. پدرم میگوید: اگر مترو به روستای ما بیاید تمام علوفهمان را یکروزه میخورد؛ ولی عوض آن با گوشتش میشود همه مردم شهر را سیر کرد. پدرم میگوید خوردن گوشت مترو مکروه است. حکم گوشت خر را دارد. من به پدرم میگویم بیا گاوهایمان را بفروشیم و مترو بخریم. پدرم میگوید چیزی که زیر زمین راه برود به درد ما نمیخورد و به درد همان خارجیها میخورد که هیچچیزشان شبیه آدمی زاد نیست.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که مترو حیوان خوب و بهدردبخوری است و هر کس یک جفت از آن را باید داشته باشد.
انشا دوم:
بر همگان واضح و مبرهن است که مترو یک نوع کرم خاکی بزرگ است که در زیر زمین تونل میکَند. شاید هم یک نوع جانور موذی است که در قناتهای خارج وجود دارد.
مردم آنجا پول میدهند تا سوار این جانور شوند. ممکن است یک روز مترو زمین را بکند و از روستای ما سر دربیاورد، ما آنوقت باید با بیل آنقدر مترو را بزنیم تا بمیرد یا فرار کند؛ چون مترو زمینهای کشاورزی ما را خراب میکند و احتمال دارد آب قنات را نجس کند.
پدرمان میگوید: من اگر مترو را ببینم میفرستمش خانه کدخدا را خراب کند که خانه خرابمان کرد. ننهمان میگوید: مرد! این حرفها را نزن! یکوقت به گوشش میرسد. پدرمان میگوید: من توی خانه خودم هم نمیتوانم حرف بزنم. آخر از کجا میشنود. ما آرزو داریم اگر یکوقتی مترو به روستای ما آمد خانههای بین خانه ما و خانه حسن اینها را خراب کند تا ما باهم همسایه شویم.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که مترو جانور موذی و بهدردنخوری است و روستاها را خراب میکند.
انشا سوم:
من باید در مورد مترو بگویم که آنچه بر همگان واضح و مبرهن است این است که این جانور مال ازمابهتران است که در زیر زمین زندگی میکنند. و ما نباید به آن فکر کنیم چون از ترس، شبها خوابمان نمیبرد و حتی نمیتوانیم شبها تنهایی دستبهآب برویم.
اجنه شبها سوار مترو میشوند و تمام زیر زمین را میگردند و اگر کسی شبها آب جوش روی زمین بریزد، مترو را میسوزاند و اجنه هم او را نفرین میکنند و او دیوانه میشود.
مش حسن میگوید یکشب در دره جنی باغش را بیل میزده، که یکدفعه بیلش به مترو گیر میکند و مترو از زمین بیرون میآید و او را تا ده دنبال میکند. مش حسن مترو را به ظفر جنی قسم میدهد که او را ول کند و مترو هم به او میگوید که دفعه آخرش باشد که شبها باغش را بیل میزند. مش حسن میگوید از آن شب به بعد هر شب خواب مترو عصبانی را میبیند که دنبالش میکند. مش حسن ما را نصیحت میکند که دست از سر مترو برداریم و انشایش نکنیم. ما به او میگوییم که این موضوع را آقا معلممان داده.
مش حسن میگوید: آقا معلمتان غلط کرده با تو. مرتیکه فکر میکند حالا که از شهر آمده میتواند هر چه خواست توی کله بچههای ما فروکند.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که درباره مترو نباید انشا بنویسیم. چون اگر این کار را بکنیم ازمابهتران ما را اذیت میکنند و حتی اگر معلممان هم گفت، این کار را نباید بکنیم.
حالا تصور کنید جایزه بهترین انشا سفر به اروپا و بازدید از مترو باشد و صاحبان این سه انشا هم انتخابشده باشند.