وقتشناس باشید
یک داستان انگیزشی
بیست سال طول میکشد تا کسی به نام و آوازه برسد، اما از دست دادن آن بیش از ده دقیقه به طول نمیانجامد. اگر به این نکته فکر کنی کارها را طور دیگری انجام خواهی داد.
«وارن بافت»
در مراسم تودیع «پدر پابلو» کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت کرده بودند.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفت و گفت: «۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم … انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت: به دزدیهایش، باجگیری، رشوهخواری، هوس رانی، زنا با محارم، اختلاس و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است، ولی با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بودهام و این شهر مردمی نیک دارد.»
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شد و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
او ابتدا از اینکه تأخیر داشت عذرخواهی کرد و سپس گفت: «به یاد دارم زمانی که پدر پایلو وارد شهر شد، من اولین کسی بودم که برای اعتراف به وی مراجعه کردم …»