حقیقت شانس و بدشانسی چیست؟
داستان انگیزشی
هر بلایی کز آسمان بارد
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده میپرسد
خانه انوری کجا باشد
«انوری»
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد میکرد و میسوخت. چشمهایم را باز کردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده است.
او گفت: «آقای فوجیما، شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.»
با ضعف پرسیدم: «من کجا هستم؟»
پرستار گفت: «در ناگازاکی»1
1 بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رییسجمهور وقت آمریکا علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفت. در این دو عملیات دو بمب اتمی بر روی شهر هیروشیما و سه روز بعد بر روی شهر ناگازاکی انداخته شد.
نکته اخلاقی: چرا بعضی از مردم بیوقفه در زندگی شانس، میآورند، درحالیکه سایرین همیشه «بدشانس» هستند؟
ریچارد وایزمن، استاد دانشگاه «هارتفور دشایر» دراینباره میگوید:
«مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را «شانس» میخوانند. ده سال قبل شروع شده است.»
میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضیها را میزند، اما سایرین از آن محروم میمانند. بهعبارتدیگر چرا بعضی از مردم خوششانس و عده دیگر بدشانس هستند؟
آگهیهایی در روزنامههای سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکنند خوششانس و یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند.
صدها نفر برای شرکت در این مطالعه داوطلب شدند و من در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگیشان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایشهای من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد بهکلی از این موضوع غافل هستند، کلید خوششانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.
از بزرگمهر پرسیدند: «کارها به کوشش است یا به تقدیر؟»
جواب داد: «کوشش ،خود؛ تقدیر را سبب میشود.»
برای مثال، فرصتهای ظاهراً خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوششانس مرتباً با چنین فرصتهایی برخورد میکنند، درحالیکه افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهمم آیا این مسئله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصتهایی است یا نه.
به هر دو گروه «خوششانس و بدشانس، روزنامهای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.
بهطور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار داده بودم که میگفت؛
«اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که متوجه این آگهی شدهاید، ۲۵۰ پوند پاداش خواهید گرفت.»
این آگهی کاملاً خیرهکننده بود. افرادی که احساس بدشانسی میکردند، عمدتاً آن را ندیدند، درحالیکه اغلب افراد خوششانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموماً عصبیتر از افراد خوششانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصتهای غیرمنتظره را مختل میکند.
درنتیجه، آنها فرصتهای غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیشازحد بر سایر امور از دست میدهند.
برای مثال وقتی به مهمانی میروند، چنان غرق یافتن جفت بینقصی هستند که فرصتهای عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند.
* کسی که به امید شانس زندگی میکند، سالها پیش مرده است.
آنها بهقصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی بازمیمانند.
افراد خوششانس آدمهای راحتتر و بازتری هستند، درنتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نهفقط آنچه را در جستوجوی آنها هستند، میبینند.
تحقیقات من درمجموع نشان داد که آدمهای خوشاقبال بر اساس چهاراصل، برای خود فرصت ایجاد میکنند.
۱. آنها در ایجاد و یافتن فرصتهای مناسب مهارت دارند.
۲- به قوه شهود خود گوش میسپارند و بر اساس آن تصمیمهای مثبت میگیرند.
۳- به خاطر انتظارات مثبت، هر اتفاق نیکی برای آنها رضایتبخش است.
۴- نگرش انعطافپذیر آنها، بدبیاری را به خوشاقبالی بدل میکند.
در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا میتوان از این اصول برای خوششانس کردن مردم استفاده کرد؟
از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرینهایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوششانس طراحیشده بود.
این تمرینها به آنها کمک کرد فرصتهای مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند و انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.
یک ماه بعد، داوطلبان برگشتند و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرتانگیز بود. ۸۰٪ آنها گفتند آدمهای شادتری شدهاند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهمتر از هر چیز خوششانستر هستند.
و بالاخره اینکه من عامل «شانس» را کشف کردم.
و اکنون نکاتی برای کسانی که میخواهند خوشاقبال شوند:
* به غریزهی باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتایج مثبت در بر دارد.
* با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبهرو شوید و عادات روزمره را بشکنید …
* هرروز چند دقیقه را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.