داستانهای امام زمان (عج):
نامهای در کنار قبر مطهّر!
ابو العبّاس، رشید بن میمون واسطی میگوید:
به خاطر جنگی که به وقوع پیوست بود جدم، ورّام بن ابی فراس از حلّه به کاظمین پناه برده و در حدود پنجاه و یک روز در آن جا اقامت نمود.
من نیز پس از او به قصد تشرف به سامرا حرکت نموده و در کاظمین او را ملاقات نمودم. هوا بسیار سرد بود.
وقتی دانست که قصد تشرف به سامرا را دارم. نامهای به من داد و گفت: این را محکم در لباس خود حفظ کن! وقتی به قبّه شریفه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدی، اوّل شب به تنهایی وارد حرم مطهّر شو و آن قدر صبر کن که همه بروند، آنگاه این نامه را کنار قبر منوّر قرار بده! اوّل صبح [هنگامی که هنوز رفت و آمد چندانی شروع نشده بازگرد! اگر نامه را آنجا ندیدی درباره آن چیزی به کسی مگو!
من نیز چنین نمودم، و پس از بازگشت نامه را نیافتم. به طرف شهر خودم به راه افتادم، جدّم ورّام نیز پیش از من به حلّه بازگشته بود. وقتی او را در منزلی ملاقات کردم، گفت: حاجتی را که میخواستم، گرفتم.