بزّازی در قم زندگی می‌کرد، او مرد مؤمنی بود ولی شریکی داشت که مرجئی مذهب بود

داستان‌های امام زمان (عج): نیازی به مال او ندارم!

داستان‌های امام زمان (عج):

نیازی به مال او ندارم!

داستان‌های امام زمان (عج): نیازی به مال او ندارم! 1

اسحاق بن حامد کاتب می‌گوید:

بزّازی در قم زندگی می‌کرد، او مرد مؤمنی بود ولی شریکی داشت که مرجئی مذهب بود – که تمام اعمال حرام را حلال می‌دانست – روزی یک قواره پارچه نفیس عایدشان شد، بزّاز مؤمن به شریک خود می‌گوید: این پارچه شایسته مولایم می‌باشد و می‌خواهم آن را برایش بفرستم.

شریکش می‌گوید: من مولای تو را نمی‌شناسم، امّا اگر می‌خواهی آن را برداری، بردار!

بزّاز مؤمن آن قواره پارچه را برای حضرت‌ علیه السلام می‌فرستد.

حضرت نیمی از آن را بُریده و بقیه را باز می‌گردانند و می‌فرمایند:

«من نیازی به مال مُرجئی ندارم».



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *