داستان-انگیزشی-روزه-گرفتن-من-چه-نفعی-داره؟!

داستان انگیزشی: روزه گرفتن من چه نفعی داره؟

داستان انگیزشی

روزه گرفتن من چه نفعی داره؟

جداکننده-متن

 – «بی خیال شو پدر من، روزه گرفتن من چه نفعی داره؟ نصف شبی پا بشیم غذای سنگین بخوریم و بعد بگیریم بخوابیم و تا عصر انواعی از سختی‌ها و گرسنگی‌ها، بوی بد دهن تا دردهای عجیب وغریب رو تحمل بکنیم و شانزده ساعت بعد، موقع اذان مثل زامبی‌ها به غذا حمله کنیم که چی بشه؟ ما خودمون جزء گرسنگان عالمیم، گرسنگیِ کی رو میخوام درک کنم؟ اصلاً تو تا حالا این‌همه روزه گرفتی باکسی که روزه نمی‌گیره چه فرقی کردی؟ کو ثروت و نعمتت؟ کو نتیجه ثواب‌هات؟ فردا من رو برا سحری بیدار نکنید، من نمی خوام امسال روزه بگیرم. مگه اینکه به من یه جواب قانع کننده بدی!»

پدر در جواب سؤال پسرش مونده بود. از زمانی که به یادش میومد در همه سال‌ها روزه‌اش رو گرفته بود. چه اون روزهایی که در گرمای تابستان، تو روستا یونجه‌ها و علف‌ها رو می‌چید و چه اون زمانی که در سنین نزدیک بازنشستگی‌اش داشت برای یه کارگاه ذوب مس تو تابستان کار می‌کرد. از پدرش و همه بزرگان فامیل شنیده بود که روزه رو خدا واجب کرده و این رو هم به پسرش می‌گفت و بهش می‌گفت «پسرم خدا دستور داده، نافرمانی نکن!» اما پسر گوشش بدهکار نبود. دنبال دلیل می‌گشت. به نظر خودش حق داشت که برای سوالاتش جواب پیدا کنه، احساس می‌کرد عبادت فایده نداره. وضع مالی پدرش در مقابل خیلی‌ها که به نظر پسر، مؤمن نبودن چندان تعریفی نداشت، یه خونه تو پس کوچه‌های قدیمی و پایین شهر به علاوه یه نیمچه حقوق بازنشستگی، ثمره مالی پدر بود. در طی شصت و اندی سال و حالا این پدر به پسرش می‌گفت «خیر و صلاح تو در این کارهاست» و پسر هم زورش میومد قبول کنه. اعتراضش رو در جاهای دیگه هم کم وبیش نشون می‌داد اما، در این قضیه دیگه اوضاع جدی بود و پسر رُک، تو روی پدرش ایستاده بود.

پدر می‌دید جواب‌هایی که خودش داره، برای پسر قانع کننده نیست، آخرین کاری که از دستش برمیومد رو انجام داد. به پسرش گفت «بیا بریم جواب سؤالت رو از یه فرد معتبر برات بگیرم.»

پسر با اکراه قبول کرد، پشت سر پدر راه افتاد تا اینکه به مغازه برنج فروشی سر کوچه شون که کنار مسجد بود رسیدند. پسر همیشه از کنار مغازه رد می‌شد. ولی چون نیازی به خرید برنج و حبوبات نداشت اهمیت نمی‌داد. فقط می‌دید که حاج محمود گهگاهی که مشتری نداره سرش به خوندن کتاب‌ها گرمه.

حاج محمود سال‌های قبل گهگاه با پدرش تماس می‌گرفت که برای خالی کردن بارها به مغازه‌اش بره. البته الآن به علت پیری پدر، این دو نفر، بیشتر موقع نماز همدیگه رو تو مسجد می‌دیدند. یه نیم ساعتی به وقت اذان مونده بود، پدر وارد مغازه شد و سلام و احوالپرسی کرد و داستان رو نصفه نیمه به حاج محمود توضیح داد و کمک خواست.

حاج محمود کمی جوان‌تر از پدرش بود و خوش لباس و سرحال، وضع مالی نسبتاً خوبی داشت و آدم خیری بود.

نگاهی به پسر کرد و گفت: «بیا بشین بگو ببینم سؤالت چیه که بابات رو پکر کردی!»

پسر جلوتر رفت و کمی خودش رو جمع وجور کرد، سؤالش رو مطرح کرد اما این بار کمی مؤدبانه‌تر، با نگاهی پر از جرئت به چشم‌های حاج محمود نگاه کرد و گفت: «حاجی شما هم پدرم رو می‌شناسی، هم آدم باخدایی هستی، سؤالم اینه: روزه گرفتن من چه نفعی داره؟ چه خیری تو روزه گرفتن هست؟ پدرم ۵۰ ساله روزه گرفته چی شده؟ وضع مالی مارو ببین، پیری پدرم رو ببین! اگه جوابت اینه که حال گرسنه‌ها رو می‌فهمیم، باید عرض کنم ما در طول سال گرسنه‌ایم. چه نیازی داریم به اینکه حال گرسنه‌ها رو بفهمیم، روزه مال افرادی مثل شما پولداراست نه مال ما فقیر بیچاره‌ها و اکثر شماها روزه نمی‌گیرین، سال قبل خیلی‌ها رو دیدم از من هم گردن کلفت‌تر بودن و تو ماشینشون داشتن روزه شون رو می‌خوردن. هنوز هم سنگ نشدن! من تا نفهمم روزه گرفتن چه خیری داره دیگه روزه نمی‌گیرم.»

حاج محمود لبخندی زد و گفت: «هیچی! روزه گرفتن هیچ نفعی نداره! با نگاهی که تو داری روزه گرفتن هیچ نفعی نداره!»

پدر تعجب کرد و پسرکمی مشتاق شد که ببینند، حاج محمود در ادامه چه می‌گوید.

حاج محمود ادامه داد: «اما با دیدگاهی که من دارم روزه گرفتن پر از خیر و برکته. میخوام به زبان خیلی ساده به تو توضیح مهمی بدم. پس خوب گوش کن. چیزی راجع به رشد و هدایت معنوی شنیدی؟ قبول داری همه انسان‌ها تا موقعی که در دنیا هستند یه روح دارن و یه جسم؟»

پسر جواب داد: بله

حاج محمود گفت: «این‌ها تو دنیا باهم دوستانه زندگی می‌کنن، اما واقعیت اینه که ما روح‌هایی هستیم که چند مدتی در این جسم قرار داریم؛

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

تو این دنیا نگهداری از جسم یکی از اولویت‌های روح ماست و ما باید از جسممون مراقبت کنیم، و تا حد ممکن نگذاریم دچار سختی و رنج بشه. باید مراقبت کنیم که زخمی نشیم، گرسنه نشیم، دچار مریضی نشیم، خودمون رو تمیز و خوش‌بو و خوش‌پوش نگه داریم، از وسایل و امکانات خوب استفاده کنیم و خداوند هم اجازه داده که از نعمت‌هاش برای شادی و راحتی جسممون تا روزی که در دنیا هستیم استفاده کنیم. با این حساب کارهایی مثل روزه گرفتن، مثل کمتر خوردن، مثل فشار کارهای سخت رو تحمل کردن، در ظاهر منطقی به نظر نمیرسه و حرفت به ظاهر درسته؛ چون جسمت دچار سختی میشه، اما پسرم! ما روح‌هایی در درون جسم هستیم و اولویت اصلی مون رشد روحی خودمونه و نه فقط راحتی جسمی خودمون، ما در این جهان اومدیم که با زندگی کردن و رشد معنوی ارزشمندتر و وسیع‌تر به جهان آخرت بریم و تنها برای لذت‌های مادی نیومدیم. هرچند که از حلال اونها منع نشدیم!

ما اومدیم اینجا که از ذره بودن دربیاییم و به رشد و کمالی بیشتر از قبل برسیم.

اصل موضوع اینجاست: یادت باشه هرکس ارزشمندتر زندگی بکنه و رضایت خدا رو بیشتر به دست بیاره، در عوض درک بیشتری از خداوند که خالقش هست رو به دست میاره و شادی و نعمت بیشتری رو تجربه می‌کنه.

دوست داشتن دنیا و نعمتهاش خیلی خوبه. ولی اگه چند سالی از عمرت بگذره و هم‌سن من یا بابات بشی می‌فهمی اگه برای آخرتت چیزی نداشته باشی دنیا هم رنگ و بوی سابق رو برات نخواهد داشت! الآن نعمت‌های دنیوی رو دوست داری و خواسته‌هات بیشتر حول اونها می‌چرخه، اما مطمئن باش بعد مدتی دنبال موضوعات ارزشمندتر خواهی رفت، اگه به خداوند و جهانی که دیده نمیشه ایمان داشته باشی!

من نمی خوام مجبورت کنم که کار نادلخواهت رو انجام بدی. از تو می‌خوام به این فکر کنی که اولویت اصلی تو جسمت نیست، روحته! باید برای رشد اون برنامه ای پیدا کنی، تا عاقل‌تر و آرام‌تر بشی. این رشد معنوی در همه فرقه‌ها و آیین‌ها هست و هرکدوم یک روشی رو ارائه میدن و ما مسلمونها هم روش این رشد رو از قرآن و سخنان بزرگان دین باید بفهمیم.

گاهی این رشد علاوه بر نیاز به همکاری روح و جسم باهم، نیاز به کنترل نفس و جسممون داره، یکی از کارهایی که باعث رشد معنوی ما میشه روزه گرفتن در ماه رمضانه، خداوند دستور داده و این سبک از زندگی رو برای ما نوشته، دلایل مختلفی براش گفتن، مهم‌تر از همه دلایلش موضوعی که وجود داره خواست و دستور اونه، بعدًا دلایل مطرح میشه که بهتره منطقی باشه. پسرم بدون! ما برای بندگی خدا به دنیا اومدیم و این عامل اصلی رشد و پیشرفت ماست، بعد از قبول بندگی خداست که اعمالِ درست و درست انجام دادن اونها مطرح میشه.

روزه گرفتن تو ماه رمضان دستورالعمل خدا برای ما رشد معنوی مسلمونهاست. برای و رشد معنوی ما اولویت حضور ما در جهان مادیه، ما برای در مسیر خدا بودن و درک عظمت خداوند و دوستی با اون به دنیا اومدیم و در همه این‌ها اثری از رشد خودمون هست. چه روزه بگیریم چه نگیریم عمر ما تموم میشه و بالاخره یه روز ازاینجا میریم اما خب احتمال داره که ضرر بکنیم!:

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ره‌روی که عمل بر مجاز کرد

هدف از روزه گرفتن، تحمل تشنگی و گرسنگی نیست، نشان دادن تسلیم بودن به درگاه خداست، نشان دهنده قبول بندگی خداوند به صورت واقعیه و روزه دار، تنها از خوردن و نوشیدن دوری نمی کنه، باید مراقب موانع درونی و افکار و گفتارش هم در حد توانش باشه.

خداوند برای ما رشد میخواد، رشد ایمان و روحمون بزرگ‌ترین کاریه که ما می‌تونیم انجام بدیم و عاقبت به خیر بشیم، اما خب بهشت را به بها دهند نه بهانه، باید سختی‌ها رو تحمل کرد، و اکثر این سختی‌ها خارج از تحمل ما نیست. حتی در روزه داری میگه اگه مریض بودی یا شرایطی مثل سفر داشتی می‌تونی بعدًا قضای روزه رو به جا بیاری.

هدف خدا سختی دادن نیست، اذیت نیست، حتی خداوند در سختی‌هاش هم یادآوری می‌کنه که آسونی‌ها در پیش هستند. اصلاً سختی‌ها در دلشون بذر آسونی و رشد رو دارن و به ما امید برای بهتر شدن و رشد میده.

خداوند میگه به من ایمان بیار و به من اعتماد کن تا رشد پیدا کنی. تا هم دنیا رو به تو بدم، هم آخرت رو.

تو با بقیه و ظاهرشون کاریت نباشه. اگه دوست داری رشد کنی و دوست داری بنده مورد تائید خدا باشی، دست از سر دیگران بردار و عبادتت رو خالص برای خدا کن! ثروت و مال نعمت خوبیه و خداوند به هرکس داده، گوشه‌ای از نعمت‌هاش رو به اون اعطا کرده. ولی این نباید دلیل بر اون باشه که هرکس ثروت نداره رو آدم بد و کم ایمانی بدونی. ما در بُعدهای زیادی نیاز به رشد داریم و بهترین کار اینه که از جسممون در عین رعایت سلامتی و مراقبت از اون، برای در مسیر خدا بودن کمک بگیریم. جسممون امانت در اختیار ماست برای رشد معنوی ما و نه برعکس.

و روزه گرفتن یکی از مسیرهای رشده. سعی کن به خاطر جسمت، روحت رو کوچیک نکنی. چون اون موقع ارزشمندیت پیش خدا کم میشه. امیدوارم جوابم تو رو به فکر ببره.

راستی همین امروز که داشتم قرآن میخوندم این آیه رو دیدم شاید کمکت کنه:

إن تَکْفُروا فَإنَّ اللَّهَ غَنی عَنکُمَْ وَلا یـْرضَیٰ لعبَاده اْلکُفَْرَ و إن تَشْکُروا یـْرضَهُ َلکُمَْ وَ لا تَزرَُ وازرَةٌ وْزرَ أُخَْریٰ ثُمَّ إَلیٰ ربِّکُم مْرجعُکُمْ

فَـیـنَبِّئُکُم بمَا کُنتُمْ تَـعْمَلُونَ إنَّهُ عَلیمٌ بذَات الصُّدُور﴿الزمر: ۷

اگر کفر ورزید، خدا نیازمند شما نیست. و برای بندگانش کفر را راضی نیست و اگر شکرگذاری کنید آن را برایتان مورد رضایت‌تر می‌داند. و هیچ فرد باربردارنده‌ای بار دیگری را بر نمی‌دارد. (بالاخره) بازگشت شما به سوی پروردگارتان است. در آن موقع شما را از آنچه کردید خبر می‌دهد. همانا او به (راز) ذات سینه‌ها آگاه است.

پسرم ما در آخر زندگیمون با دارایی‌های معنوی که داریم وارد دنیای آخرت میشیم، سعی کن آورده‌هات مال خودت باشه، ناشی از اعتقادات درست باشه و تو رو به سمت شادی و آرامش و نعمت بیشتر ببره.

حاج محمود نگاهی به ساعت کرد و به پدر این پسر گفت «پاشو بریم مسجد وقت اذانه، پسرت رو هم اذیت نکن. هم باسواده و هم بزرگ سال، هرکس مسئول رشد خودشه، اجبار، آدما رو فراری میده!»

قفل در مغازه رو از آویزش برداشت و همراه پدر و پسر شروع به حرکت به سمت درکردند.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *