شوخی با واژهها
مجموعه کاریکلماتورهای
پرویز شاپور
بخش چهارم
– آدم خوشبین با چشم مصنوعی هم روزنه امیدش را میبیند.
– در صدف زندگی مروارید مرگ بافتم.
– دختران قالیباف فرارسیدن بهار را به گلهای قالی تبریک میگویند.
– تصویر متلاشیشدهام در آینه شکسته اشک میریزد.
– یک لیوان اشک به چشمی که تشنه گریستن است هدیه کردم.
– آدمبرفی وقتی به خورشید نگاه میکند اشک در چشمش حلقه میزند.
– پیچک حقناشناس دور گردن باغبان میپیچد.
– نوابغ دو تاریخ تولد دارند.
– قفس با درِ باز سر در پی پرندگان میگذارد.
– هزاردستان، روح گل پرپر شده را تا افق دوردست همراهی میکند
۔ عمرم صرف معذرتخواهی از گلی شد که در بهاران چیدهام.
– اگر زمستان میدانست درختِ غرق شکوفهی بهار چقدر زیباست هنگام رفتن پشت سرش را نگاه میکرد.
– دیدن شب احتیاج به چراغ ندارد.
– باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
– بلبل خوشذوق آشیانهاش را با گلبرگ فرش میکند.
– آدم فروتن پیرو آبشار است.
– باد کلاه سر کسی نمیگذارد.
– پائیزی یافت نمیشود که به برگهای سبز قابلتقسیم نباشد.
– مرتاض، سوزن و جوالدوز را به خودش میزند.
– جسد دوست ازیادرفتهام در لایروبی قلبم به دست آمد.
– روز فوتشده، شب را سیاهپوش میکند.
– رودخانه دست سرچشمه را در دست دریا میگذارد.
– باغبان همزمان با شنیدن صدای پای بهار درِ گلستان را میگشاید.
– تصویر درخت بهاری، آب را شکوفه باران میکند.
– باران وقتی از مقابل پرچم رنگینکمان میگذرد سرود آسمانی سر میدهد.
– پروانه طوری روی گل مینشیند که بتواند تصویرش را در شبنم ببیند.
– نسیم بهاری سرشار از صدای شکفتن شکوفههاست
– پائیز بهاندازهای به گلستان نزدیک شده که اشک در چشم بهار حلقه زده است.
– میکروب متواضع در زیر میکروسکپ هم اظهار کوچکی میکند.
– نمیدانم وقتی کره خاکی میمیرد کجا به خاکش میسپارند.
– به تعداد شکستهایم روزنه امید دارم.
– سایهی چهار نژاد یکرنگ است.
– ستاره، چراغخواب فرشتگان است.
– سخنران از صدای کف زدن شنوندگان از خواب پرید.
– وقتی چشمم به عزرائیل افتاد لیوان آب حیات را زمین گذاشتم و به سویش پر کشیدم.
– ابر پارهپاره روزنه امید ستارگان است.
– سقوط زودتر از تازی، پرنده تیرخورده را به دست شکارچی میرساند.
– ابر عقیم قطره اشکم را به فرزندی پذیرفت.
– قطرات باران خشکسالی را هاشور زدند.
– روی بال پرنده برای آسمان نامه فدایت شوم مینویسم.
– قطره باران خسته، همسفر آبشار میشود
– با چوب درختی که در بهار سبز نشود تابوت میسازم.
– آدم نابینا تصویرش را در آینه دلش میبیند.
– جارو شکم خالی سطل زباله را پر میکند.
– تصویر خورشید در چشم آدم سحرخیز طلوع میکند.
– خواب غفلت احتیاج به بستر ندارد.
– کارکنان باغوحش حق توحش دریافت میکنند.
– پروانه به زلالی شبنم اشک میریزد.
– وقتی چشم ابر به دریا میافتد احساس غرور سراسر وجودش را فرامیگیرد.
– آینه نمیگذارد آرزوی دیدن خودمان را به گور ببریم.
– وقتی گل پرپر میشود شبنم سقوط میکند.
– آخرین قطره باران در مقابل چشم خورشید به واپسین دم حیات رنگینکمان اصابت میکند.
– فواره مغرور خم شده بود که سرش به آسمان نخورد.
– دختر قالیباف در گلستان بیخار گلهای قالی سرگرم نغمهسرائی است
– باران جسد متلاشی ابر را به دوش میکشد.
– وقتی گل شادی پرپر میشود قطرات اشک روی گونهام میریزد.
– فواره و قوه جاذبه از سربهسر گذاشتن هم سیر نمیشوند
– عاشق رودخانهای هستم که دست مرداب را بگیرد و با خودش به دریا ببرد،
– هزاردستان برای شکوفهها آنچنان نغمهسرائی میکند که از شنیدنش سیر نمیشوند.
– بهار صورتش را در چشمهای که از دانههای شبنم سرچشمه میگیرد میشوید.
– برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
– قطرهبارانی که سنگ کلیه دارد از بقیه پیشی میگیرد.
– پس گردن پشه را گرفتم و با اردنگی از در پشهبند بیرون انداختم.
– به حال فریادی اشک میریزم که تارهای صوتیاش را از دست داده است.
– ایکاش گل سرخ میتوانست در فصل پائیز صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد.
– در مجلس ختم پروانه من و شمع اشک میریزیم.
– شب صورت ماهش را از چادر سیاه بیرون میگذارد.
– آنچنان به دوردستها رفتهای که نجوای صدای پایت هم شنیده نمیشود.
– ایکاش جادهی متروک میتوانست صدای پای گذشتگان را نشخوار کند.
– فریاد از دوردستها نجوا برایم به ارمغان میآورد.
– وقتی با چشمت به آینه مینگرم متوجه میشوم که با چشم خریداری به تصویرم نگاه نمیکنی.
– گوش سنگین، فریاد را نجوا میشنود.
– صدای پایت تشویق به گام برداشتنم میکند.
– نگاهم در چشم شبزندهدار ستاره تا سپیدهدم جا خوش میکند.
– آفتاب و باران سرگرم تروخشک کردن رنگینکمان هستند.
– وقتی به تو مینگرم اشک شوقم روی گونهی تصویرت میریزد.