کاریکلماتورهای-پرویز-شاپور-قسمت-اول

شوخی با واژه‌ها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 1

شوخی با واژه‌ها 

مجموعه کاریکلماتورهای

پرویز شاپور

بخش اول

شوخی با واژه‌ها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 1 1

 

– موجود بدبین با خورشید آدم‌برفی می‌سازد.

– اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

– فردی که فکرش سیاه است مویش زودتر سپید می‌شود.

– تاریخ‌مصرف موش و ماهی را گربه تعیین می‌کند.

– عشق جنین آسا در قلبم نمو می‌کند.

– دنیا قفس بزرگی است.

– قلبم یک‌درمیان برای خودم می‌زند.

– در زمستان پوست موز را نمی‌کنم چون می‌ترسم سرما بخورد.

– وقتی ساعتم عصبانی می‌شود تیک‌تاک‌هایش را فریاد می‌کشد.

– وقتی لحظه‌ها ساعتم را هل می‌دهند جلو می‌رود.

– درباره موش حرف می‌زدم تا سروکله گربه پیدا شد حرف‌هایم پا به فرار گذاشتند.

– نزدیک‌ترین آدم‌ها باهم، مسافرین اتوبوس هستند.

– چون روحم هنگام صعود به آسمان با کسر مواد سوختی روبرو شد به زمین بازگشت.

– برای اینکه قطرات اشکم را با دانه‌های باران اشتباه نکنم در روز بارانی اشک نمی‌ریزم.

– رنگین‌کمان فرسوده را دوباره رنگ خواهم کرد.

– وقتی به ملاقات زمان می‌روم کلاهم را به عقربه ساعت می‌آویزم.

– خنده‌ام وان اشک گرفت.

– گربه نگاهش را با ماهی میزان می‌کند.

– آب از تشنگی هلاک شد.

– درخت دولا شده بود از حوض آب می‌نوشید.

– در قلبم اشک می‌ریزم.

– برای بادکنک میسر نیست «یک سوزن به خودش بزند یک جوال‌دوز به دیگری»

– فکر پرنده محبوس آزاد است.

– پرنده رقتی اسیر می‌شود فکرش پرواز می‌کند.

– مکس برای عنکبوتی که تارش ته کشیده است تره خورد نمی‌کند.

– وقتی پرنده را از قفس «منها» می‌کنم اشک شادی در چشمم «جمع» می‌شود.

– خلوت نخل نر و ماده را به هم نمی‌زنم.

– تا ضد یخ داخل کاسه سرم نریزم به قطب شمال فکر نمی‌کنم.

– در زمستان وقتی ساعتم تیک‌تاک می‌کند بخار از دهانش خارج می‌شود.

– آفتاب و باران در کافه‌تریای «رنگین‌کمان» وعده ملاقات گذاشتند.

– ستارگان سکه‌هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس‌انداز کرده‌اند.

– ماهی منزوی در دریا هم تنگش را ترک نمی‌کند.

– وقتی خنده‌ام اشک می‌ریزد قیافه مضحکی پیدا می‌کند.

– عادلانه نیست که مرده به آن بزرگی یک سنگ داشته باشد و ساعت به این کوچکی بیست‌ویک سنگ.

۔ قفسی که فکر پرنده نتواند در آن پرواز کند هنوز ساخته نشده.

– به عقیده گیوتین سر آدم زیادی است.

– گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده محبوس است.

– برای اینکه خورشید را تحقیر کنم در جشن تولدش شمع روشن می‌کنم.

– با رشته افکارم دست و پای مغزم را بستم.

– رد پای واژه‌ها را داخل سیم تلفن پیگیری می‌کنم.

– گربه خجالتی وقتی می‌خواهد ماهی بگیرد دستش را جلوی صورتش نگه می‌دارد.

۔ اگر میله قفس بودم روزبه‌روز لاغرتر می‌شدم تا پرنده بتواند به افق دور پرواز کند.

– جسدم را تا گورستان به دوش کشیدم.

– ساعت برای اینکه فریبم بدهد درحالی‌که خوابیده بود پاندولش را حرکت می‌داد.

– برای هواپیمای بازنشسته، پریدن از جوی هم کار مشکلی است.

– پرنده محبوس آینه را شکست که تصویرش را در قفس نبیند.

– قبل از خوردن قرص خواب‌آور ساعتم را از مچم باز می‌کنم که نخوابد.

– به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.

– اگر بهار بودم تیر چراغ‌برق را هم از نعمت روئیدن محروم نمی‌کردم.

– لحظه‌ای که در مرز بودن و نبودن قرار گرفته بود با تیک‌تاک ساعت ناشناسی از پا در آمد.

– اگر خودم هم مانند ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه‌جا رسیده بودم.

– برای فرارسیدن لحظه دیدار بیشتر از تمام ساعت‌ها دقیقه‌شماری می‌کنم.

– وقتی به سرگردانی خونم فکر می‌کنم سرگردانی خودم را از یاد می‌برم.

– از روزنه امید گلوله‌ای به مغزم شلیک شد.

– چون تاریخ تولد جسم و روحم یکی نیست سالی دو بار برای خودم جشن تولد می‌گیرم.

– از وقتی چشمم آب آورده است لیوان خالی را پر از آب می‌بینم.

– گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می‌کند.

– کلروفیل پائیزی زردرنگ است.

– واژه سلام متواضع‌ترین واژه‌هاست.

– پرنده محبوس شب که می‌خوابد خواب آزادی را می‌بیند.

– قفس پرنده، کنسرو بی‌عدالتی است.

– برخی مردم آن‌قدر آزادیخواه هستند که حتی حاضر نیستند مهربانی را در قلبشان محبوس کنند.

– اگر عزرائیل بمیرد تمام موجودات عمر جاودان پیدا می‌کنند.

– در روزنه امیدم اشک می‌ریزم.

– در جشن بهاران درخت‌ها کلروفیل را به‌سلامتی هم می‌نوشند.

– سوراخ موش، روزنه امید گربه است.

– به پاندول ساعت بیشتر از مجسمه آزادی عقیده دارم چون حرکت دارد.

– کلاس اول ابتدائی بودم که مسئله دوره دوم دبیرستان را غلط حل می‌کردم.

– پرنده محبوس نمی‌تواند روی مجسمه آزادی بنشیند.

– پرنده محبوس در دستگاه مخالف می‌خواند.

– یکی از محاسن کاسه سر این است که کسی نمی‌تواند افکار آدم را بخواند.

۔ غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.

– درِ قفس به روی تمام پرندگان باز است.

– هماغوشی میله‌های قفس، آزادی پرنده محبوس را در پی دارد.

– قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.

– چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح بالاترین رقم تلفات از آن لحظات است.

– مغزم درگذشت و افکارم بدون سرپرست ماندند.

– افکارم ترک تابعیت مغزم را کردند.

-رد پای ماهی نقش بر آب است.

– میکروب نسبت به تشخیص آزمایشگاه تقاضای تجدیدنظر داد.

– بستن دست و پای عنکبوت احتیاج به نخ ندارد.

– دلم برای ماهی‌ها می‌سوزد که در ایام کودکی نمی‌توانند خاک‌بازی کنند.

– هرگز اختلاف طبقاتی بین مرغ و خروس حل نمی‌شود.

– شیره خام نباتی هنگام بالا رفتن از درخت سقوط کرد.

– قطره‌ی باران هدیه آسمانی است.

– اگر کوته‌نظری را کنار بگذاریم عقربه‌های ساعت خیلی چیزهای دیگر را هم به ما نشان می‌دهند.

– موشی که بتواند در پناه سوراخش حرکت کند از گزند گربه در امان است.

– معمولاً افرادی که فکری ندارند سعی می‌کنند فکرشان را به سایرین تحمیل کنند.

– کت‌وشلواری محله‌مان همیشه مثل من لباس می‌پوشد.

– یکی از گلبول‌های سفید خونم که عاشق میکربی شده بود شبانه از منافذ پوستی‌ام گریختند.

۔ اگر مثل ماهی در آب زندگی می‌کردم حالا روزی ۵ بسته اشنوی مقوائی دود نمی‌کردم.

– عمر رنگین‌کمان کفاف دایره ترسیم کردن نمی‌دهد.

– به خاطر سفیدی چشم سیاه‌پوستان هم که شده سفیدپوستان باید با آن‌ها مهربان باشند

۔ بی‌انصاف‌ترین موجودات هم نمی‌تواند مجسمه ونوس را متهم به گرفتن وجه دستی کند.

– سیاه‌پوستان هرگز در مقام تعارف به کسی نمی‌گویند « روی من سیاه».

– ساعتم کار می‌کند ولی چون تارهای صوتی‌اش را از دست داده است تیک‌تاک نمی‌کند.

– موجود گیوتین زده شانس حلق‌آویز شدن را برای همیشه از دست می‌دهد.

– فکر نمی‌کنم روابط ماهی و آبدزدک حسنه باشد.

– آبتنی ماهی عمری طول می‌کشد.

– چون حوصله پائین آمدن از پلکان را ندارم خودم را از بالای ساختمان به پائین پرتاب می‌کنم.

– بلبلی که تارهای صوتی‌اش را از دست داده بود انگشت پایش را داخل دهانش کرده بود و سوت بلبلی می‌زد.

– روی‌هم‌رفته زن و شوهر مهربانی هستند.

– قبل از اینکه به جنگ تاریکی بروم خورشید را داخل چراغ‌قوه‌ام می‌گذارم.

– افکارم را سم‌پاشی می‌کنم.

– ماه برای اینکه پشه ناراحتش نکند ملافه ابر را روی خودش می‌کشد.

۔ احتکار نفس کشیدن، مرگ در پی دارد.

– ای‌کاش مرگ قبض جسمم می‌کرد که بازماندگانم زحمت به دوش کشیدن جسدم را نکشند.

۔ خودنویسم را از سیاهی شب پر می‌کنم و از سپیدی روز سخن می‌گویم.

– آدم گیوتین زده را سرزنش نمی‌کنم.

– اگر باران بودم فقط روی سر کسانی که چتر دارند می‌باریدم.

– اگر سنگ کلیه نداشتم «سبکتکین» بودم.

۔ اگر خرطوم فیل را سوراخ کنیم امکان دارد نی‌زن هنرمندی از آب دربیاید.

۔ پرنده به هوای آزاد داخل قفس رشک می‌برد.

– برای اینکه کسی در کارم دخالت نکند مدت‌هاست که دست از کار کشیده‌ام.

– برای اینکه ماهی را در غمم شریک کنم داخل تنگش اشک می‌ریزم.

– میکروب برای اینکه شناخته نشود زیر میکروسکپ دستش را مقابل صورتش می‌گیرد.

– از ترس زنده‌ها به عمق قبرم پناه می‌برم.

– میکروبی را می‌شناسم که آزمایشگاهی دایر کرده است.

– میکروب در زیر میکروسکپ به‌اندازه‌ای بزرگ شد که جثه‌اش تمام فضای آزمایشگاه را اشغال کرد.

– با تقاضای پناهندگی میکروبی که گلبول‌های سفید خونم سر در پی‌اش نهاده بودند موافقت کردم.

– با هفت‌تیر، متصدی آسانسور را مجبور کردم به آسمان هفتم برود.

– وقتی مسمومیت غذائی پیدا می‌کنم کتباً از طرف دستگاه گوارشم توبیخ می‌شوم.

– قطره‌بارانی که در دریا می‌افتد چه شنا بلد باشد و چه نباشد غرق می‌شود.

– قبل از اینکه فرق سرم را باز کنم حاصل جمع موهایم را بخش‌بر دو می‌کنم.

– حتی حاضر نیستم مسئولیت نوشته‌های روی سنگ‌قبرم را به عهده بگیرم.

– برای اینکه شب را به‌روشنی روز ببینم خورشید را داخل چراغ‌قوه‌ام می‌گذارم.

 



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *