قصه آموزنده «آدم خیالباف»
قصههای کِلیلهودِمنه برای بچههای خوب
نگارش: مهدی آذریزدی
به نام خدا
روزی بود و روزگاری بود. یک مرد بازرگان بود که کارش خریدوفروش روغن بود و در همسایگی خانه او هم درویش سادهلوحی منزل داشت که از مال و دولت بیبهره بود و چون کاری و شغلی نداشت؛ با قناعت، زندگی میکرد و معروف بود که آدم نجیب و خوشقلبی است.
چون بازرگان دارای ثروت و درآمد بسیار بود و به صداقت و نیکی همسایه درویش هم ایمان داشت همیشه به همسایه خود کمک میکرد و هر بار که معامله تازهای انجام میداد و فایدهای میبرد یک پیاله روغن برای درویش همسایه میفرستاد و خدمتکار تاجر که آن را میبرد به درویش میگفت: «آقای فلان سلام رسانیدهاند و گفتهاند که چون تازه مقداری روغن برای ما آوردهاند و بی شرکت همسایگان بر ما گوارا نبود خواهش میکنم این یکخرده را هم شما قبول فرمایید.»
درویش هم که مردی وارسته بود و هرگز از کسی پولی نمیگرفت چون فکر میکرد لابد از این روغن به همه همسایهها میدهند میگرفت و زیاد ناراحت و شرمنده نمیشد. اما چون به قناعت عادت کرده بود از روغنهایی که هرچند روز یکبار برایش میفرستادند کمی مصرف میکرد و بقیه را در کوزه بزرگی که در خانه داشت میریخت.
روزی که کوزه از روغن پر شده بود درویش وارسته با خود گفت: «من که به این روغنها احتیاجی ندارم خوب است آن را به کسی دیگر بدهم که عیالوار باشد و مستحقتر از من باشد. ولی از همسایهها که هیچکدام احتیاج ندارند پس کجا ببرم و به کی بدهم؟» کمکم به این فکر افتاد که «نه، بخشیدن یک کوزه پر از روغن به کسی دیگر هیچ فایده ندارد، میخورند و تمام میشود، بعد هم بخشش از کسی خوش است که درآمد مرتبی دارد. علاوه بر آن مگر خود من چه عیبی دارم که نباید عیال و اولاد داشته باشم؟ پس بهتر است این کوزه را بفروشم و پول آن را سرمایه کنم و هرروز درآمد و عایدی تازهتری پیدا کنم و آنوقت هرروز میتوانم به دیگران کمک کنم…»
همینطور با خود فکر میکرد «… خوب، ببینیم این کوزه چقدر روغن دارد، حالا فرض میکنیم پنج من. پنج من روغن چه قدر قیمت دارد؟ حالا فرض میکنیم دویست تومان، خوب، اگر این روغنها را بفروشم، با این پول میتوانم پنج گوسفند بخرم. حالا هم تابستان است و خوراک گوسفند فراوان است، برگ کاهو، پوست هندوانه و صحرا هم پر از علف است، روزها آنها را میبرم صحرا میچرانم، پس از شش ماه اگر هرکدام دوقلو بچه بیاورند میشود ده تا، مقداری هم علف خشک جمع میکنم برای زمستان. شش ماه بعد هم باز بچه میآورند، حالا میگیریم این دفعه یکی بزایند میشوند بیستتا. یک سال دیگر هم آنها را نگاه میدارم سال بعد شماره آنها زیاد میشود و میشود یکه گله گوسفند. آنوقت تا موقعی که خودم تنها هستم از پول شیر و ماست و پنیر و سرشیر و خامه و کره و پشم و کود آنها هم برای خودم و خانهام اثاث و لباس و اسباب حسابی میخرم و میشوم یک پارچه آقا، راست گفتهاند که گوسفند حیوانی پرفایده است. همهچیزش به درد میخورد حتی پشکل آن را میخرند برای کود باغچه، و بعد وقتیکه خانه و اثاث زندگیام مرتب شد و به سهم خودم آدم دارایی شدم و مردم مرا صاحب گوسفندان بیشمار و باغ و خانه شناختند آنوقت میفرستم از خانواده بزرگان دختری خواستگاری میکنم و مدتی پس از عروسی صاحب فرزند میشوم. اگر بچهام پسر باشد یا دختر باشد فرقی نمیکند مطلب مهم این است که خوب تربیت بشود و وقتی بزرگ شد هنرمند و باسواد و کاردان و خوشبخت باشد، البته در تعلیم و تربیت او بسیار کوشش میکنم. اما چون دیگر آنوقت خودم نمیتوانم به کارهای گوسفندان برسم یک نوکر و یک کلفت استخدام میکنم تا گوسفندان را به چرا ببرند و شیر آنها را بدوشند و به آنها آذوقه بدهند و به کارهای خانه هم برسند. ولی بچههای این دوره خیلی شیطان هستند. وقتی فرزندم پنجششساله شد و به فکر بازی افتاد ممکن است گوسفندها را اذیت کند و ممکن است یک روز بخواهد سوار آنها بشود، البته او بچه است و باید به زبان خوش به او حالی کرد که گوسفند حیوان سواری نیست ولی خدمتکار که دلش برای بچه من نسوخته، ممکن است یک روز عصبانی بشود و بچهام را کتک بزند، البته بچه نباید سوار گوسفند بشود ولی نمیخواهم فرزندم غصه بخورد، خدمتکار غلط میکند که بچه مرا کتک بزند، و اگر چنین اتفاقی بیفتد با همین عصایی که در دست دارم چنان به سرش خواهم زد که …»
درویش سادهدل همینطور که در عالم خیال فرورفته بود و در فکر تنبیه خدمتکار بود چوبی را که در دست داشت محکم به کوزه روغن زد و کوزه روغن که در بالای سکو قرار داشت شکسته و روغنها به درودیوار و سروصورت درویش پخش شد.
آنوقت مرد خیالباف فهمید که خیالبافی و فکر بیهوده چیز دیگر است و نقشه صحیح و دوراندیشی چیز دیگر، و کوره روغن را بهجای خدمتکار نباید تنبیه کرد. اما درویش خدا را شکر کرد که این کوزه روغن بود و خدمتکار نبود. والا تازه اول دردسر بود که شهربانی و دادگستری قضیه را تعقیب کنند و درویش را به زندان بیندازند.
***
(این نوشته در تاریخ 21 مارس 2021 بروزرسانی شد.)