مجموعه جملات عاشقانه بخش

عاشقانه‌ها:«مجموعه جملات عاشقانه و احساسی» – بخش 3

عاشقانه‌ها:«مجموعه جملات عاشقانه و احساسی» – بخش 3

به نام خدا

چه زمستان غم‌انگیز بدی خواهد شد
ماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد
«انسيه آرزومندی»

جداکننده متن عاشقانه

آغوش تو دیار باقی است، باید به سویش شتافت.

جداکننده متن عاشقانه

قشنگ‌ترین اتفاق زندگی من
بیفت!

جداکننده متن عاشقانه

لازم نیست دنیادیده باشد، همین‌که تو را خواب دیده باشد
دنیایی را دیده است
از میلیون‌ها سنگ همرنگ که در بستر رودخانه برهم می‌غلتند
فقط سنگی که نگاه ما بر آن می‌افتد، زیبا می‌شود
تلفن را بردار، شماره‌اش را بگیر و
مأموریت کشف خود را در شلوغ‌ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن
از هزار زنی که فردا پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا و مابقی مسافرند!
«عباس صفاری»

جداکننده متن عاشقانه

من با تو باشم، تو با من
اما باهم نباشیم
جدایی این است
خانه‌ی من تو را در بربگیرد
و در کهکشانی جای نگیریم
جدایی این است
قلب من اتاقی با دیوارهای عایق صدا باشد
و تو آن را به چشم ندیده باشی
جدایی این است!!
جستجوی تو در تنت
جستجو کردن صدای تو در سخنت
جست‌وجو کردن نبض تو در دستانت
جدایی این است!!!!
«غاده السمان»

جداکننده متن عاشقانه

بین ما همه‌چیز تمام شده است
به‌غیراز یک‌چیز
که من هنوز دوستت دارم
«فاروق مظلومی»

جداکننده متن عاشقانه

دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست
یا نمی‌خواهی‌ام
یا ابوالفضل
یعنی نمی‌خواهی‌ام؟؟
«بهرنگ قاسمی»

جداکننده متن عاشقانه

خوب که فکر می‌کنی
می‌بینی تمام خداحافظی‌ها سخت است
حتی خداحافظی از دیوارهای یک‌خانه‌ی قدیمی
«پتر اشتام»

جداکننده متن عاشقانه

آقای پلیس
یکی همه‌چیز را برداشته و رفته
عکسش را، عطرش را
همه‌چیز را آقای پلیس
همه‌چیز را
«رضا یاراحمدی»

جداکننده متن عاشقانه

آدم چه کند با هیجان وسط درس
ناگاه که یاد تو و چشمان تو افتاد؟
«محسن رضوی»

جداکننده متن عاشقانه

دوستت دارم ولی این ماه دی را صبر کن
کافه گردی‌ها بماند بعد فصل امتحان
«صادق ابراهیم‌زاده»

جداکننده متن عاشقانه

مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن
یاد یک عشق عذابی ست که لذت دارد
«مقداد ایثاری»

جداکننده متن عاشقانه

قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا…
اگر بیایی همه‌چیز خراب می‌شود
دیگر نمی‌توانم این‌گونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم
من خوکرده‌ام به این انتظار
به این پرسه زدن‌ها در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی من چشم‌به‌راه چه کسی بمانم؟
«رسول یونان»

جداکننده متن عاشقانه

تو را می‌خواهم
در این جمله اندوهی ست
اندوه نداشتنت
«عليرضا روشن»

جداکننده متن عاشقانه

آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را می‌بینیم
«نیکی فیروزکوهی»

جداکننده متن عاشقانه

حکایت باران بی‌امان است
این‌گونه که من دوستت دارم
«شمس لنگرودی»

جداکننده متن عاشقانه

پیش از آنی که بخواهی از کنارت می‌روم
تا بدانی عذر ما را خواستن کار تو نیست
«کاظم بهمنی»

جداکننده متن عاشقانه

هر آدمی اگرچه عاشق، اگرچه خاص
وقتی زمان گذشت، گمانم عوض شود
«آرش شفاعی»

جداکننده متن عاشقانه

بیا قصه را دوباره تعریف کنیم
دوباره من، من می‌شوم
و تو، یکی مثل همه
«امین منصوری»

جداکننده متن عاشقانه

هر فردی، بهترین هم که باشد
اگر زمانی که باید باشد، نباشد
همان بهتر که نباشد!
«لوئیس بونوئل»

جداکننده متن عاشقانه

شبیه آخرین سیگار قبل از ترک دل‌چسبی
تو را می‌خواهمت اما گذشتن از تو الزامی است

جداکننده متن عاشقانه

یکی بیاید مرا از این تنهایی دربیاورد
فقط ترجیحاً آن‌یک نفر
تو باشی

جداکننده متن عاشقانه

قشنگ‌ترین سقوط دنیاست
بوسه‌های تو
در چال گونه‌های من

جداکننده متن عاشقانه

آن‌قدر بی‌قرار تو هستم که حاضرم
با دیگران ببینمت، اما ببینمت

جداکننده متن عاشقانه

عاشق شده‌ام بر تو، تدبیر چه فرمایی
از راه صلاح آیم یا از در رسوایی؟
«نظامی گنجوی»

جداکننده متن عاشقانه

او صبر می‌خواهد ز من، بختی که من ندارم
من وصل می‌خواهم از او، قصدی که او ندارد
«شهريار»

جداکننده متن عاشقانه

وقتی نمی‌رسی، شاید پایت را جایی جاگذاشته‌ای
وقتی نمی‌شود گذشت، باید دوست داشت
«سيد محمد مركبيان»

جداکننده متن عاشقانه

هر شب به تو فکر می‌کنم
و تنهایی
اتفاق سنگینی ست که در آغوشم می‌افتد
«منيره حسيني»

جداکننده متن عاشقانه

من می‌خواهم
تو می‌خواهی
مشکل از ما نیست
گاهی عشق، آدم‌ها را کنار هم نمی‌خواهد
«ساناز نجفی»

جداکننده متن عاشقانه

من آن‌قدر با تو بوده‌ام
که از بودن کنار دیگران، سردم می‌شود
«پل الوار»

جداکننده متن عاشقانه

قلم شوند تمام دستانی
که می‌خواهند تو را بنویسند

جداکننده متن عاشقانه

جایم را باکسی پر خواهی کرد
او هم تو را خواهد بوسيد
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما به‌مرور از تک و تا خواهی افتاد
چون نه بوسه‌هایش مغناطیس بوسه‌های مرا خواهد داشت
نه شعر می‌داند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع
«سجاد گودرزی»

جداکننده متن عاشقانه

گیرم که تو را دوست دارم، به تو چه؟
«شهراد میدری»

جداکننده متن عاشقانه

سر به گوش من بگذار و آرام بگو:
دوستت دارم
از چه می‌ترسی؟
فردا دوباره می‌توانی انکار کنی!

جداکننده متن عاشقانه

دور از توام و مثل تو دوروبر من نیست
مثل من اگر دوروبرت هست نگه‌دار

جداکننده متن عاشقانه

آدم‌ها یک‌بار عمیقاً عاشق می‌شوند
چون فقط یک‌بار نمی‌ترسند که همه‌چیز خود را از دست بدهند
اما بعد از همان یک‌بار
ترس‌ها آن‌قدر عمیق می‌شوند که عشق دیگر دور می‌ایستد
«آلبرکامو»

جداکننده متن عاشقانه

بیا باهم رفت‌وآمد نکنیم
مثلاً
وقتی می‌آیی، نرو!

جداکننده متن عاشقانه

دوست داشتنت را
از سر راه نیاورده بودم
که حالا بگذارم لگدمال شود
باید دوست داشتنت را بغل بگیرم و تمام این جنگ را
یک‌نفس بدوم
حتماً جایی در جهان خواهد بود
که هیچ‌چیزش بوی بوسه و باروت ندهد

جداکننده متن عاشقانه

دوباره عهد می‌کنی که نشکنی دل مرا
چه وعده‌ها که می‌دهی به‌رغم ناتوانی‌ات
«کاظم بهمنی»

جداکننده متن عاشقانه

پدربزرگم سواد نداشت
هر وقت می‌خواست به مادربزرگم ابراز علاقه کند می‌گفت: چه خبر حاج خانوم؟
و من پس از سال‌ها فهمیدم این یعنی: دوستت دارم

جداکننده متن عاشقانه

بیا برگرد
و مرا جمع کن از دیگران
«رسول یونان»

جداکننده متن عاشقانه

مبادا گمان کنید مرد شجاعی نیست
وطنش بودم اگر… به خاطر من می‌جنگید
و مادرش اگر به خاطرم جان می‌داد
من اما هیچ‌کس اش نیستم
«رؤیا شاه حسین زاده»

جداکننده متن عاشقانه

کشاورز دعای باران خواند و باران آمد
کاش تو را خواسته بود
کاش تو آمده بودی
«عليرضا روشن»

جداکننده متن عاشقانه

می‌خواهم دوستت نداشته باشم
اما نمی‌توانم
و این تنها جایی است که خواستن، توانستن نیست

جداکننده متن عاشقانه

وای از آن روز تو عاشق شوی و من معشوق
پدری از تو در آرم که خدا می‌داند!

جداکننده متن عاشقانه

دلت می‌آید مرا به نام کوچکم صدا نزنی؟
و نشنوی جانم؟
«افشین صالحی»

جداکننده متن عاشقانه

بیا بافاصله بایستیم
دست بر گردن کسی نیندازیم
به بازوی کسی نچسبيم
بگذار وقت قیچی کردن عکس، کارمان سخت نشود

جداکننده متن عاشقانه

پیش آمده هیچ‌وقت پیشانی‌ات بلند باشد
بختت بلندتر؟
و مردی بلندبلند بگوید: دوستت دارم؟ باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی زن بودنت بر بادهای بیابان شده شاید پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را از خودت نگیری و به خورد خودت ندهی بی‌خود
که چه‌بهتر که می‌توانم زن تنهای مستقلی باشم
هیچ زنی پای این دروغ را امضا نمی‌کند
مگر آنکه، نیامده باشد
«مهديه لطيفي»

جداکننده متن عاشقانه

جنگ‌ها همیشه برای تصاحب نیست
گاهی برای از دست دادن است
مثل تو
که جنگیدی تا مرا از دست بدهی

جداکننده متن عاشقانه

به‌شدت به آغوش معشوقه‌ی هیتلر فکر می‌کنم
که در رام کردن آن‌همه کینه چه آغوشی بوده است
و به‌اندازه‌ی یک جنگ جهانی دلم می‌خواهدش
«بهاره رهنما»

جداکننده متن عاشقانه

پنج میلیارد آدم روی این کره‌ی خاکی زندگی می‌کنند
ولی آدم فقط عاشق یکی از آن‌ها می‌شود
یک انسان به‌خصوص
هیچ‌وقت هم دوست ندارد او را با کس دیگری عوض کند

جداکننده متن عاشقانه

به جهنم که نیستی، مگر مغول‌ها یک قرن تمام حمله نکردند؟ مگر نگذشت؟ نبودن توهم می‌گذرد. به هیچ کجای جهان هم برنمی‌خورد، فقط یک‌تکه از دل من کنده می‌شود و از دست می‌رود.
فدای سرت مگر نه؟ به جهنم که نیستی. کافه گودو هست، فرانسه با شیر، ماشین‌تحریر شکسته و خراب آن گوشه هستند. می‌شود بنشینم پشت یکی از میزها و شعری خط‌خطی کنم بر کاغذی. به جهنم که هرگز این نوشته را نمی‌خوانی. از کابوس مغول‌ها که بدتر نیستی.
این هم می‌گذرد. می‌گذرد و سال‌به‌سال هم یادی از هم نمی‌کنیم بعدها، مثل همه‌ی آن‌هایی که یک روز به هم گفتند: «دوستت دارم» و بعد سال‌به‌سال هم یادی از هم نکردند، ما نه خون رنگین‌تری داریم و نه چشم و ابروی مشکی‌تری. ما هم یکی مثل همان‌ها. به جهنم که روانی شده‌ای و هوس کرده‌ای نباشی. هر غلطی دلت می‌خواهد بکن. من هم دوباره شبیه خودم می‌شوم. دوباره راه می‌افتم شعر می‌نویسم. دوباره فرانسه می‌خورم با شیر، دوباره گالری می‌روم. به کسی هم توضیح نمی‌دهم نهار و شام چی خورده‌ام و کجا رفته‌ام و کِی رفته‌ام و باکی رفته‌ام و چرا رفته‌ام وکِی برگشته‌ام و این‌ها
«مهديه لطيفي»

جداکننده متن عاشقانه

دارد پاییز می‌رسد
انار نیستم
برسم به دست‌های تو
برگم پر از اضطراب رفتن
«رضا کاظمی»

جداکننده متن عاشقانه

بیدار می‌شوی
به خودت صبح‌به‌خیر می‌گویی
برای خودت چای می‌ریزی و تکیه می‌دهی به خودت
و فکر می‌کنی
دلت برای چه کسی باید تنگ می‌شده است
و فکر کنی چرا هیچ‌کس
آن‌قدرها که باید خوب نبود که
بی او
این صبح شهريور
از گلویت پایین نرود
«رؤیا شاه حسين زاده»

جداکننده متن عاشقانه

یک‌بار باهم دزدکی رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به‌جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت و جیب‌هایم خالی بود. من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود. یک روز فروغ پرسید: کِی ازدواج کنیم؟ گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به‌جای تو باید به قبض‌های آب و برق و تلفن و قسط‌های عقب‌افتاده‌ی بانک و تعمیر کولرآبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره‌نامه و اجاره‌نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک‌لقمه‌نان از کله‌ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب‌های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم و تو به‌جای عشق باید دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر باشی. هردومان یخ می‌زنیم بیشتر از حالا. پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می‌بینیم. فرصت حرف زدن باهم را نداریم. در سیّاله ی زندگی دست‌وپا می‌زنیم، غرق می‌شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست.
«مصطفی مستور از كتاب عشق روی پیاده‌رو»

جداکننده متن عاشقانه

پاییز که تمام شود، پاییز می‌آید
این‌یکی هم که تمام شود، بازهم پاییز می‌آید
راستش پاییز بعد از تو، اصلاً نمی‌رود

جداکننده متن عاشقانه



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *