مؤ من کینه جو نیست.

5 داستان آموزنده درباره کینه و کینه‌جویی

5 داستان آموزنده درباره کینه و کینه‌جویی

 

1 – کینه جوئی ولید

2 – ابن سلار

3 – تبدیل کینه به دوستی

4 – منافق کینه‌توز

5 – هند جگرخوار

 

1 – کینه جوئی ولید

عقبه پدر ولید (فرماندار کوفه) در مکه معظمه آب دهان به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله انداخت و روز بدر هم با کفار به جنگ آمد.

کفار که شکست خوردند دستگیر شد و او را نزد پیامبر آوردند. و به امر پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤ منین علیه السلام او را کشت.

لذا فرزندش ولید که در زمان عثمان به فرمانداری کوفه منصوب شد همیشه کینه (امیرالمؤ منین) در دلش بود و حضرت را تا آخر عمر سب می‌کرد.

وقتی ولید بیمار شد امام حسن به عیادتش رفت، او چشم گشود و گفت: من از آنچه کرده‌ام پشیمانم و بخدا توبه می‌کنم جز دشنام به پدرت که پشیمان نیستم.

امام حسن فرمود: پدرم پدرت را کشت و ترا هم (بخاطر شراب خوردن) حد زد، لذا دشمن او هستی (و این کینه سبب این دشنام دادن است).

 

2 – ابن سلار

در قرن ششم هجری شخصی به نام ابن سلار که از افسران ارتش مصر بود بمقام وزارت رسید و در کمال قدرت به مردم حکومت می‌کرد.

او از یک طرف مردی شجاع، فعال و باهوش بود، و از طرف دیگر خودخواه و کینه جو؛ لذا در دوران وزارت خود هم خدمت و هم ظلم فراوان کرد. موقعی ابن سلار یک فرد سپاهی بود به پرداخت غرامتی محکوم شد، برای شکایت نزد (ابی الکرم) دفتردار خزانه رفت تا او به دادخواهی بپردازد.

ابی الکرم بحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نمی‌رود. ابن سلار از گفته او خشمگین گردید و کینه‌اش را بدل گرفت. وقتی وزیر شد و فرصت انتقام بدست آورد او را دستگیر نمود و دستور داد میخ بلندی را در گوش وی فرو کردند. تا از گوش دیگرش بیرون آید.

در آغاز کوبیدن میخ هر بار که ابی الکرم فریاد می‌زد، ابن سلار می‌گفت: اکنون سخن من در گوش تو فرو رفت! سپس به دستور او پیکر بی جانش را با همان میخی که در سر داشت بدار آویختند.

 

3 – تبدیل کینه به دوستی

شیبه نام پدرش عثمان بود که در جنگ احد به همراه کفار در حال کفر کشته شد چون پیامبر پدرش و هشت نفر از خاندان او را کشته بود کینه پیامبر به دلش شعله می‌کشید. خودش می‌گوید:

هیچکس نزد من از محمد صلی الله علیه و آله دشمن تر نبود، زیرا هشت نفر از خاندان مرا کشته بود که همه لیاقت پرچمداری و ریاست داشتند. همیشه کشتن او را در خود پرورش می‌دادم، ولی وقتیکه مکه فتح شد از رسیدن به آرزوی خود ماءیوس شدم، زیرا فکر می‌کردم چگونه ممکن است بمنظور خود دست یابم با اینکه همه عرب به دین او درآمدند.

ولی هنگامیکه مردم هوازن بر مخالفت و دشمنی او اجتماع کردند و با وی اعلان جنگ دادند، دوباره تا اندازه ای این آرزو در دلم زنده شد، ولی مشکل این بود که ده هزارنفر اطرافش را دارند! وقتیکه جمعیت مسلمانان با اولین برخورد با هوازن فرار کردند با خود گفتم الان وقت آن است که به مقصود خود نائل شوم وانتقام خون‌های خود را بگیرم.

از جانب راست پیامبر حمله کردم عباس عموی پیامبر را دیدم که از او حمایت می‌کند.

از جانب چپ برآمدم ابوسفیان بن حارث پسر عموی حضرت محافظ او بود، گفتم: این هم مرد شجاعی است که محمد را پاسداری می‌کند. از پشت سر آنقدر نزدیک شدم که نزدیک بود شمشیرم او را فراگیرد، ناگاه شراره ای از آتش میان من او حایل شد که از برق آن چشمم خیره گردید، دست‌ها را به صورت گرفته و به عقب سر برگشتم و فهمیدم از جانب خدا حفظ می‌شود.

حضرت متوجه من گردید و فرمود: شیبه نزدیک بیا، نزدیک رفتم دست به سینه‌ام نهاد و فرمود: خدایا شیطان را از او دور گردان، هنگامیکه به صورتم نظر کرد او را از چشم و گوشم دوست تر داشتم و همه آن کینه‌ها به دوستی تبدیل گردید.

سپس با دشمنان مشغول جنگ شدم و در یاری پیامبر صلی الله علیه و آله چنان بودم که اگر پدرم جلو می‌آمد او را می‌کشتم. پس از خاتمه جنگ به من فرمود: آنچه خدا درباره‌ات اراده فرمود، بهتر از آنچه بود که می‌خواستی.

 

4 – منافق کینه‌توز

از نشانه‌های افراد منافق، حقد و کینه توزی است چنانکه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به شکل‌های مختلف این کینه‌ها را ابراز می‌کردند.

پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه جمعی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بودند، ناگاه علی علیه السلام وارد مسجد شد، حاضران به احترام او برخواستند و از او به گرمی استقبال نمودند، تا اینکه آن حضرت در جایگاه خود که در کنار پیامبر بود نشست.

در این میان دو نفر از حاضران که متهم به نفاق بودند، با هم در گوشی صحبت می‌کردند.

رسول خدا وقتی که آن‌ها را دید، دریافت که چرا آهسته با هم حرف می‌زنند، به طوری خشمگین شد که آثار خشم از چهره‌اش ظاهر گردید، سپس فرمود: سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست، داخل بهشت نمی‌شود، مگر کسی که مرا دوست بدارد، آگاه باشید دروغگوست کسی که گمان کند مرا دوست دارد، ولی این شخص (علی بن ابیطالب) را دشمن دارد.

در این هنگام دست علی علیه السلام در دست پیامبر بود و این آیه  نازل گردید: (ای کسانی که ایمان آوردید، به گناه و دشمنی و مخالفت رسول نگوئید).

 

5 – هند جگرخوار

در جنگ احد جناب حمزة سیدالشهداء عموی پیامبر نزدیک به سی نفر را کشت بعد خود کشته شد.

هند زان ابوسفیان که در کینه جوئی سر آمد همه زنان عصر خود بود به وحشی که بنده جبیر بن مطعم بود و عده مال زیادی داد که اگر حمزه را بکشد به او بدهد. لذا وحشی در کمین نشست، خنجر و نیزه بر او وارد کرد و او را کشت.

طبق وعده هند، وحشی شکم حمزه را پاره کرد و جگر او را بنزد هند آورد. او جگر را بدندان گرفت اما نتوانست آنرابخورد؛ از این جهت به هند جگر خوار معروف شد.

پس هند هر زیوری که داشت به وحشی داد و خودش بالای جسد حمزه آمد و از کینه جوئی، گوش و دماغ و لب حمزه را برید و همانند گردن بند درست کرد تا به مکه ببرد و به زنان قریش نشان بدهد، و زنان دیگر هم به تقلید از او اجساد شهدای دیگر را مثله کردند. ابوسفیان کینه جو هم وقتی بالای جسد حمزه آمد سر نیزه را در گوشه دهان حمزه فرو کرد و گفت: ای عاق بچش.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *