بگو پناه می‌برم از شر وسوسه شیطانی که کارش وسوسه در دل‌های مردمان است.

5 داستان آموزنده درباره وسوسه شیطان

5 داستان آموزنده درباره وسوسه شیطان

 

1- ارادت

2- فرصت ندادن به وسوسه شیطان

3- وسوسه و اثر وضعی عمل

4- شیطان در سه حال

5- وسوسه در وضو

 

1- ارادت

مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد عرض کرد: ای رسول خدا من منافق شدم، فرمود: به خدا سوگند تو منافق نشده ای، اگر منافق بودی نزد من نمی‌آمدی که مرا بآن آگاه می‌کنی، چه چیزی تو را بشک انداخته؟ بگمانم آن دشمن حاضر بخاطرت آمده و بتو گفت: کی تو را آفریده! تو گفتی: خدا مرا آفریده.

پس بتو گفت: چه کسی خدا را آفریده؟ گفت: به آن خدائی که ترا مبعوث کرده دست همان است که شما می فرمائید.

پیامبر فرمود: شیطان از راه عمل خودتان نزدتان می‌آید چون بر شما دست نمی‌یابد، از راه وسوسه در ذهن بسراغ شما می‌آید تا شما را گمراه کند، هر گاه چنین چیزی پیش آمد خدا را به وحدانیت یاد کنید (تا خیالات شیطانی از شما دور شود)

 

2- فرصت ندادن به وسوسه شیطان

روزی یکی از بازرگانان متدین در صحن مقدس امام حسین علیه السلام در کربلا؛ جمعی نشسته بود و گفتگو می‌کرد. در این وقت یک نفر آمد و در وسط صحن به آن‌ها گفت: فلان تاجر از دنیا رفت. بازرگان مذکور تا این سخن را شنید، به حاضران گفت: آقایان گواه باشید که این تاجر تازه گذشته، فلان مبلغ از من طلبکار است.

یکی از حاضران گفت: چه موجب شد که این سخن را در این وقت بگویی؟

بازرگان گفت: من مبلغی را از این تاجر فوت شده، قرض گرفتم، و هیچ گونه سندی به او نداده‌ام، و هیچ کس جز خودش اطلاع نداشت، ترسیدم شیطان با وسوسه خود مرا گول بزند، و این مبلغ را به بهانه اینکه کسی اطلاع ندارد به ورثه او ندهم، شما را گواه گرفتم، تا برای شیطان هیچ گونه فرصت و راه طمع به سوی من باقی نماند و توطئه شیطان را جلوتر نابود نمایم.

 

3- وسوسه و اثر وضعی عمل

مرد سقائی در شهر بخارا بود و سی سال به خانه زرگری آب می‌برد و هیچ نظر بدی از او دیده نشد.

روزی سقا آب به منزل زرگر برد و چشم او به دست زن زرگر افتاد و به وسوسه افتاد و او را تقبیل کرد و لذت برد.

ظهر زرگر وارد منزل شد عیالش گفت: امروز تو در دکان چه کار بدی کرده ای؟ گفت: هیچ، اصرار کرد و مرد زرگر گفت:

زنی برای خرید دستبند به دکانم آمد و من خوشم آمد، و بوسوسه بازوی او را گرفتم و او را بوسیدم.

زن گفت: الله اکبر. مرد گفت: چرا تکبیر گفتی. زن جریان سقا و بوسیدن او را گفت؛ که اثر وضعی عمل تو، باعث شد سقائی که سی سال با چشم پاک به خانه ما رفت و آمد داشت اینکار را کند.

 

4- شیطان در سه حال

علت اینکه حاجیان در سه جا از زمین منی سنگ به شیطان (رمی جمره) می‌زنند این است که: وقتی ابراهیم در خواب دید که خداوند می‌فرماید: اسماعیل را ذبح کن، بدون آنکه جریان را به اسماعیل بگوید به فرزندش فرمود: پسرم طناب و کارد را بردار تا به این دره برویم و مقداری هیزم تهیه کنیم. شیطان بصورت پیرمردی سر راه ابراهیم آمد و گفت: چه کار می‌خواهی بکنی؟ گفت: امر خدا را می‌خواهم انجام بدهم. شیطان گفت: این شیطان در خواب به تو دستور داده این کار را انجام دهی؛ ابراهیم او را شناخت و طرد کرد.

وسوسه در ابراهیم اثر نکرد نزد اسماعیل آمد و جریان کشتن را به اسماعیل گفت، اسماعیل فرمود: برای چه؟ گفت: پنداشته که پروردگارش او را به این کار دستور داده. فرمود: اگر امر خدا باشد قبول کنم. شیطان برای وسوسه نزد هاجر مادر اسماعیل رفت و جریان را گفت. هاجر فرمود: علاقه ای که ابراهیم به اسماعیل دارد او را نخواهد کشت، شیطان گفت: او خیال کرده خدا او را دستور داده است؟

هاجر فرمود: اگر خدا گفته باشد ما تسلیم او هستیم، شیطان دور شد و نتوانست ابراهیم را از این دستور الهی به وسوسه منحرف کند، لذا سه جا ابراهیم سنگ بطرف شیطان انداخت تا دور شود؛ خدا به این خاطر، این عمل را سنت قرار داد تا حاجیان هر ساله آنرا تکرار کنند.

 

5- وسوسه در وضو

یکی از مسلمانان در وضو گرفتن وسواس داشت یعنی چندین بار اعضاء وضو را می‌شست، ولی به دلش نمی‌چسبید و آن را نادرست می‌خواند و تکرار می‌کرد.

عبدالله بن سنان می‌گوید: به حضور امام صادق علیه السلام رفتم و از آن مسلمان صحبت کردم و گفت: با این که او یک مرد عاقل است در وضو گرفتن وسواس دارد.

امام فرمود: این چه عقلی است که در او وجود دارد، و چگونه مرد عاقلی است، با این که از شیطان پیروی می‌کند!

گفتم: چگونه از شیطان پیروی می‌کند؟

فرمود: از او بپرس این وسوسه که به او دست می‌دهد، و وسواسی که دارد از چیست؟ خود او در جواب خواهد گفت: از کار شیطان است.

 



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *