5 داستان آموزنده درباره مکر، حیله و نیرنگ
1- قرآن بر نیزه
در جنگ صفین، غلبه با امام بود، و لشگر معاویه در نابودی قرار میگرفتند، معاویه به عمر و عاص گفت: این وقت لازم است مکر و حیله ای بیندیشی و الا لشگر علی علیه السلام همه ما را نابود خواهند کرد.
عمرو عاص گفت: بهتر آنست که قرآنها را بر سر نیزه کنیم و فریاد برآوریم که میان ما و شما حکم قرآن است، اگر قبول کردند جنگ متوقف میشود، اگر عده ای از لشگریان علی علیه السلام قبول نکنند، اختلاف میان آنها افتد.
همین کار را کردند و لشگریان علی علیه السلام سست شدند. امام فریاد بر آورد ای بندگان خدا بر حق ثابت باشید، این جماعت اهل دین و قرآن نیستند، من بهتر از شما آنها را میشناسم. چون شما بر ایشان غلبه پیدا کردید، به مکر و خدعه قرآنها را برداشتند. در جواب امام گفتند چون ما را به کتاب خدای میخوانند امکان ندارد که آنها را قبول نکنیم.
عده ای از جمله مسعود برید که قرآن خوان بودند گفتند: ترا به کتاب خدای خوانند اجابت کن و الا تو را به دشمن میسپاریم و با تو همان میکنیم که با عثمان بن عفان کردیم.
آنقدر بر امام فشار آوردند که حضرت دستور داد مالک اشتر دست از جنگ بدارد و عمرو عاص به حیله خود موفق شد.
2- جواب وزیر مختار
استعمار گران و کشورهای ابر قدرت همیشه در پی نابودی کشورهای کوچک هستند، و به لباس دوستی هزاران مکر و حیله در درون دارند تا به اهداف خود برسند.
وقتی که میرزا محمد تقی خان امیر کبیر نخست وزیر ناصرالدین قاجار بود یکی از معلمان مدرسه دارالفنون به نام (نظر آقا) میگفت: هر وقت امیر کبیر سفرای خارجی را میپذیرفت مرا برای مترجمی احضار میکرد.
در یکی از ملاقاتهای او و سفیر روس حادثه جالبی رخ داد و آن اینکه: وزیر مختار روسیه درباره مرزهای ایران با روسیه تقاضای نامناسبی داشت، او را برای امیر کبیر ترجمه کردم. امیر کبیر فرمود: به وزیر مختار بگو هیچ کشک و بادنجان خورده ای؟
سخن او را برای وزیر روس گفتم، او تعجب کرد و گفت: بگوئید: خیر! امیر کبیر گفت: پس بوزیر روسیه بگو: ما در خانه مان یک فاطمه خانم جانی هست که کشک و بادنجان خوبی درست میکند، امروز هم درست کرده و یک قسمت آن را برای شما میفرستم تا بخورید و ببینید چقدر خوب است!
وزیر مختار گفت: بگوئید ممنونم، ولی درباره مرزها و سرحدات چه می فرمائید؟
امیرکبیر در جواب گفت: به وزیر مختار بگوئید: آی کشک و بادنجان، آی فاطمه خانم جان!
همینطور با این کلمات جواب حیله بازیهای وزیر مختار را داد، که به کمال ناامیدی وزیر مختار برخاست و رفت.
3- بسر بن ارطاة
بسر بن ارطاة در جنگ صفین در مقابل امیر المؤ منین قرار گرفت، این در حالی بود که امام به میدان آمده بود و معاویه را به نبرد طلبید و فرمود: تا کی و چقدر مردم را به کشتن دهیم، بیا من و تو جنگ کنیم تا به این وسیله جنگ خاتمه یابد.
معاویه گفت: همان مقدار که از مردم شام میکشی مرا کافیست، احتیاج به مبارزه با تو نیست.
بسر تصمیم گرفت که با امام بجنگد، با خود اندیشید که شاید علی را بکشم و در میان عرب، افتخاری کسب کنم. با غلام خود به نام (لاحق) مشورت کرد، او گفت: اگر از خود اطمینان داری چه بهتر وگرنه علی علیه السلام دلیری است بی نظیر؛ اگر تو هم مانند او هستی به میدانش برو والا شیر کفتار را میخورد و مرگ از سر نیزه علی علیه السلام میبارد و شمشیرش برای گرم کردن تو کافیست.
بسر گفت: مگر جز مردن چیز دیگری هست؟ انسان باید بمیرد یا با مرگ طبیعی یا با کشته شدن، به میدان آمد.
سکوت کرد و رجز نخواند تا حضرت او را نشناسد، امام حمله اول را بسوی بسر شروع کرد که بسر از روی اسب به زمین افتاد و با مکر پاها را بلند نمود و عورتش را ظاهر ساخت.
امام صورت را برگردانید و بسر از جا بلند شد و فرار کرد به طوری که بدون کلاه جنگی با سر برهنه به طرف لشگرگاه میدوید.
معاویه در حالی که از کردار بسر میخندید گفت: این مکر عیبی ندارد برای عمروعاص هم این قضیه پیش آمد.
جوانی از اهل کوفه فریاد زد: آیا حیا نمیکنید که عمروعاص این حیله نو را در جنگ به شما آموخت که در موقع خطر، کشف عورت میکنید؟
4- مکر زرقاء
چون آمنه مادر پیامبر صلی الله علیه و آله، به حضرت حامله شد کهانت کاهنان مختل شد سطیح که کاهنی بود معروف از طایفه غسان به رزقاء یمامه که او هم کاهنه بود نامه نوشت که باید در خاموش کردن این نور به هر مکر و خدعه متمسک شد.
رزقاء با آرایشگر حضرت آمنه بنام (تکنا) آشنا بوده و او روزی تکنا را دید و گفت: چرا ناراحت هستی؟ او هم جریان تولد مولودی که باعث شکستن بتها و ذلیل شدن کاهنان میشود را نام برد.
پس زرقاء کسیه زری را به تکنا نشان داد که اگر در این کار کمک نمائی این کیسه از آن توست، او هم قبول کرد.
به حیله زرقاء بنا شد تکنا روزی برای آریشگری آمنه برود و وسط کار با کارد زهر آلود به پهلوی او بزند که مادر و فرزند بمیرند!
از آن طرف هم زرقاء همه بنی هاشم را آن روز موعود دعوت کند تا تکنا آن کار را تنهائی و بدون مزاحمت انجام دهد.
روز موعود فرا رسید بنی هاشم بجهت صرف طعام حاضر و تکنا هم در خانه آمنه مشغول آرایشگری شد وسط کار تکنا خنجر زهرآلود را درآورد که بزند، دستی از غیب بر تکنا زد و او به زمین افتاد و چشمش نمیدید؛ فریاد آمنه هم بلند شد و زنان بنی هاشم دور او اجتماع کردند، و از واقعه پرسیدند، او جریان را نقل کرد.
به تکنا گفتند: چه خبر باعث شد این حیله را انجام دهی؟ گفت: به دستور زرقاء انجام دادم او را بگیرید.
پس خود تکنا بدرک و اصل شد زرقاء هم خود را از مکه با صدمات زیاد به وطن اصلیش یمامه رساند و مکر او هیچ صدمه ای به آمنه و حملش نرسید
5- عمروعاص
عمروعاص که مردی زیرک و سیاست باز بود نامی از بزرگترین حیله بازیهای او در تاریخ ثبت است
او وقتی، جناب جعفر طیار برادر امیر المؤ منین علیه السلام از طرف پیامبر با گروهی به حبشه رفتند با حیله ای به حبشه رفت و به نجاشی گفت: مردی را دیدم که از حضور شما خارج شد، او فرستاد دشمن ماست، اجازه بده او را بکشیم تا انتقام خود را از آن گرفته باشیم، که اینها به بزرگان ما زیاد توهین کردند، نجاشی ناراحت شد و مشت محکمی بصورت عمرو عاص نواخت!
عمر و عاص در زمان خلافت ابوبکر بفرماندهی سپاهی متوجه شام گردید در زمان عمر مدتی حکومت فلسطین را بعهده داشت و بطرف مصر رفت و آنجا را هم فتح کرد و حاکم آنجا گردید.
تا چهار سال از خلافت عمر هم حاکم مصر بود، ولیکن عثمان او را معزول ساخت و رابطه او و عثمان تیره شد؛ و نوعاً از عثمان انتقاد میکرد تا جائیکه روزی که عثمان بالای منبر بود، او گفت: خیلی برایت سخت گرفته ای تا جائیکه در اثر انحراف تو همه امت منحرف شدند، یا عدالت پیشه کن یا از کار بر کنار شو
گاهی نزد امیر المؤ منین علیه السلام میآمد و میخواست او را علیه عثمان تحریک کند، گاهی این مکار نزد طلحه و زبیر میرفت و آنها را به کشتن عثمان تشویق میکرد. و عاقبت همسر خود را که خواهر مادری عثمان بود طلاق داد.
از وقتیکه عثمان را کشتند اکثر حیلهها و فتنهها از قبیل قرآن بر نیزه کردن در جنگ صفین، نماز جمعه را چهار شنبه خواندن، ذبح کدو همانند گوسفند، زبان در دماغ کردن به عنوان یک سنت، و… همه از ناحیه این حیله گر تاریخ صادر شد، و بوسیله معاویه در و مردم بی عقل شام هم بی چون و چرا؛ عمل میکردند تا جائیکه وقتی شنیدند علی بن ابی طالب را در محراب عبادت کشتند، مردم شام – بوسیله تبلیغات عمر و عاص – گفتند مگر علی علیه السلام نماز میخواند.