5 داستان آموزنده درباره لعن و نفرین کردن و اثر آن
1- بجای نفرین دعا کرد
ابراهیم اطروش میگوید: با معرفت کرخی بر کنار دجله نشسته بودیم.
دیدیم عده ای جوان در قایقی نشسته و در ضمن حرکت به قاضی و آوازه خوانی و نواختن موسیقی و شرب خمر مشغول هستند.
بعضی از دوستان از معروف کرخی خواستند که آنها را نفرین کند. او دستهایش را بلند کرد و گفت: خدایا همانطور که آنها را در دنیا شاد کردی، در آخرت هم آنان را شاد بفرما!
دوستان به او گفتند: ما از تو خواستیم آنها را نفرین کنی، اما تو برایشان دعا کردی؟
او گفت: اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد فرماید وسائل توبه کردن آنان را فراهم میآورد.
2- عبید الله بن زیاد
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قریب پنج سال خانواده شهداء کربلاء مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نکشید و خود را خضاب نکرد و دود از مطبخ بنی هاشم برنخواست تا آنکه پنج سال بعد از کربلا عبیدالله بن زیاد همه کاره یزید به دست ابراهیم فرزند مالک اشتر در سی و نه سالگی در روز عاشورا سال 65 هجری قمری بدرک واصل شد.
چون مختار سر عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد، حضرت مشغول غذا خوردن بود، سجده شکر به جای آورد و فرمود:
روزی که ما را بر عبید الله بن زیاد (استاندار کوفه) وارد کردند او غذا میخورد من از خدای خود در خواست کردم از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم، همچنانکه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا میخورد، خدای جزای خیر دهد مختار را خونخواهی ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شکر کنید.
و نقل است که در مجلس امام سجاد یکی عرضه داشت که چرا حلوا امروز غذای ما نیست؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول شادی بودند چه حلوائی شیرین تر از نظر کردن به سر دشمن ماست.
3- حام بن نوح
وقتی نوح علیه السلام سوار کشتی شد و فرزندان و مؤ منین با او سوار شدند و کشتی در حرکت بود خواب بر او غلبه کرد و خوابید.
آن وقت رسم زیر شلوار و جامه پوشیدن نبود چیزی مانند لنگ بر کمرشان میبستند.
در خواب بادی وزید و عورتش مکشوف شد، سام فرزندش برخاست و جامه را بر عورت پدر انداخت و او را پوشانید.
حام برادر سام جامه را از عورت پدر دور کرد، عده ای از این کارش خندیدند سام گفت: چرا چنین میکنی، مردم عورت پدر را میبینند و میخندند؟! گفت: من هم برای همین جهت این کار را میکنم.
سام و حام با یکدیگر به گفتگو و بحث پرداختند که از صدایشان جناب نوح از خوب بیدار شد و سبب نزاع را پرسیدند؛ جریان را به او گفتند. نوح علیه السلام از عمل حام ناراحت شد و دلش سوخت و اشکش جاری شد و حام را نفرین کرد و عرض کرد خدایا: بچهها و نسل او را سیاه کن و بچههایش را خدمتکار اولاد سام کن.
حام آن طرف کشتی شروع کرد به خندیدن که این چه حرفی است که این پدر پیر می زند.
به نفرین پدر همه فرزندان و ذریه حام سیاه خلق شدند و خدمتکار اولاد سام شدند.
4 – حرمله
منهال بن عمرو گوید: از کوفه بسفر حج رفتم و خدمت امام سجاد علیه السلام رسیدم. آن جناب از من پرسید از حرملة بن کاهل (قاتل شش ماهه علی اصغر بود) چه خبر داری؟ عرضکردم در کوفه زنده است؛ حضرت دست به نفرین او برداشت و از خدا خواست حرارت آتش و آهن را در دنیا به او بچشاند.
منهال گوید: چون به کوفه برگشتم، روزی بدیدن مختار رفتم، مختار اسب طلبید و سوار شد، مرا نیز سوار کرد و با هم رفتیم به کناسه کوفه، لحظه ای صبر کرد مثل کسیکه منتظر چیزی باشد، که ناگاه دیدم حرملة را گرفته و نزد او آوردند.
مختار حمد خدای بجای آورد و امر کرده است، دست و پای او را قطع کنند، و پس از آن او را در آتش اندازند.
من چون چنین دیدم سبحان الله گفتم، مختار گفت: برای چه تسبیح خدای کردی؟ حکایت نفرین امام سجاد بر حرمله را و استجابت دعای او را نقل کردم.
مختار از اسب خویش پیاده شد و دو رکعت نماز طولانی بجای آورد و سجده شکر کرد و سجده را طول داد.
با هم برگشتیم، چون نزدیک خانه رسیدیم او را به خانه خود دعوت کردم که غذا میل کند! مختار فرمود: ای منهال تو مرا خبر دادی که امام سجاد دعا کرد که به دست من نفرین او بر حرملة مستجاب شده، از من خواهش خوردن طعام داری، امروز روز روزه است که به جهت شکر این مطلب باید روزه باشم.
5 – مبعوث به رحمت
پیامبر صلی الله علیه و آله در مدت 23 سال رسالت زحمت بسیاری برای هدایت مردم کشید، مصائب و مشکلات بسیار از نظر روحی و جسمی بر حضرتش وارد شد چنانکه در جنگ احد دندان پیامبر را شکستند و صورتش را مجروح کردند.
اصحاب عرض کردند شما نفرین کنید! فرمود: من مبعوث نشدهام برای نفرین کردن، مبعوث برای دعوت مردم به طرف خدا و رحمت برای آنها شدهام، بعد فرمود: خداوندا قومم را هدایت فرما زیرا آنها آگاهی ندارند.