صفت رضا این است که شخص به چیزی که محبوب یا مکروهش هست، راضی می‌باشد.

5 داستان آموزنده درباره راضی بودن به تقدیر و سرنوشت (رضا به قضا)

5 داستان آموزنده درباره راضی بودن به تقدیر و سرنوشت (رضا به قضا)

 

1- جابر و امام باقر علیه السلام

2- راضی به سه بلا

3- خلاده

4 – عمار در صفین

5 – بهترین آفریده

 

1- جابر و امام باقر علیه السلام

جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب پیامبر تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود و در آن وقت پیر و نابینا شده بود، خدمت امام رسید.

امام از حالش جویا گردید؟! عرض کرد: اکنون در حالی هستم که پیری را از جوانی و مرض را از سلامتی و مرگ را از زنده بودن بهتر می‌خواهم!

امام فرمود: اما من، اگر خدا پیر کند پیری را می‌خواهم، اگر جوانی بخواهد جوانی را می‌خواهم، اگر خدا مریضم کند مرض را، و اگر سلامتی را برایم بخواهد سلامتی را طالبم، اگر خدا مرگ را تقدیرم کند مرگ را دوست دارم، و اگر زنده بودن مرا بخواهد زندگی را می‌خواهم.

همینکه جابر این سخن را از امام شنید، صورت امام را بوسید و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درست فرمود: که ای جابر، تو زنده می‌مانی تا ملاقات می‌کنی یکی از فرزندان مرا که نام او باقر است، علم را می‌شکافد بطوریکه گاو زمین را شکاف می‌دهد.

 

2- راضی به سه بلا

حضرت عیسی علیه السلام به مردی که نابینا و ابرص (پیس) و مفلوج بود گذر کرد و دید، که گوشت تنش از جذام فرو ریخته است و می‌گوید: شکر خدائی را که مرا از بلاهائی که بسیاری از مردم بدان گرفتارند عافیت داد!

حضرت عیسی فرمود: ای مرد! کدام بلاست که تو را از آن عافیت داد؟ گفت: ای روح الله! من از کسی که در دل وی آن معرفت که در دلم خدای قرار داده ندارد، بهترم.

فرمود: راست گفتی، دستت را بده، دست او را گرفت و بر اندامش دست مبارک خود را مالید، درست اندام و نیکو چهره گردید و خداوند بیماری‌های – او را به خاطر راضی بودن به بلاها – شفا داد. وی بعداً مصاحب حضرت عیسی شد و با او عبادت می‌کرد.

 

3- خلاده

خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی کرد که به خلاده دختر اوس، مژده بهشت بده و او را آگاه کن که همنشین تو در بهشت است. داود به در خانه او رفت و در را زد، خلاده در را باز کرد، تا چشمش به داود افتاد شناخت و گفت: آیا درباره من چیزی نازل شده که به اینجا آمده ای؟ فرمود: آری. گفت: شاید زنی همنام من باشد درباره او نازل شده است!

فرمود: نه درباره تو نازل شده؛ کمی از حالات خود را برایم بگو! گفت: هر درد و زیانی به من رسید صبر کردم، و تسلیم رضای الهی بودم و هیچ چیزی من نخواستم برگردد، بلکه رضای او را طالب، و در مقابل هیچ چیزی عوض نخواستم و شاکر او بودم.!

حضرت داود فرمود: بهمین جهت به این مقام رسیده ای که درباره‌ات وحی نازل شده است امام صادق پس از ذکر این قصه فرمود: این همان دینی است که خدا آنرا برای بندگان صالحش پسندیده است.

 

4 – عمار در صفین

عمار یاسر از اصحاب خاص پیامبر بود، و از ایمانی بزرگ، برخوردار بود تا جائیکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عمار از سر تا قدمش مملو از ایمان، و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است.

بعد از پیامبر هم پیوسته از حمایت کنندگان امام علی علیه السلام بود تا وقتیکه جنگ صفین شروع شد او همراه امام بود. روزی از صف لشگر امام خارج شد و در مقابل صف دشمن قرار گرفت و فرمود: خدایا تو می دانی اگر بدانم رضای تو در این است که خود را در دریا بیفکنم خواهم انداخت. پروردگارا اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک شمشیر را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا و پشت خارج شود انجام می‌دهم.

میدانم که رضای تو امروز در جنگیدن، با این مردم فاسق است، اگر عملی که ترا بهتر خوشنود سازد سراغ می‌داشتم آنرا اختیار می‌کردم. صدایش بلند شد و گفت: هر که خوشنودی خدا را می‌خواهد و بسوی مال و فرزندان نمی‌خواهد برگردد بسوی من آید… عاقبت بعد از رشادت‌ها و شجاعت‌های بسیار به شهادت رسید. امیر المؤ منین وقتی به جسد عمار رسید روی زمین نشست و سر عمار را به دامن گرفت و گریان شد و فرمود: ای مرگ، تو گویا کسانی که من دوستشان دارم را کاملاً می‌شناسی و آن‌ها را از من می‌گیری.

 

5 – بهترین آفریده

حضرت موسی عرض کرد: خدایا بهترین خلق خود که ترا عبادت و بندگی می‌کند بمن بنمایان. خداوند وحی کرد: برو نزد دهی بر ساحل دریا، و آن شخص را خواهی یافت. موسی به آن مکان رسید، مردی را یافت به مرض جذام و پیسی مبتلا بود، خداوند را تسبیح می‌کند.

موسی از جبرئیل پرسید: آن مردی که  خواستم کجاست؟ گفت: همین مرد مریض است، الان من ماءمورم چشمهای او را بگیرم تو گوش بده چه می‌گوید. به اشاره جبرئیل دو چشم آن مرد بیرون آمد و بر صورتش افتاد.

گفت: بارالها تا خواستی از چشم بهره مندم کردی و اینک خواستی که آنرا از من بگیری ای کسی که بمن نیک می‌کنی و صله می‌رسانی.

موسی فرمود: ای بنده خدا من مردی مستجاب الدعوه هستم اگر دوست داری دعا کنم تا خدا دیدگانت را به تو برگرداند؟ گفت: نمی‌خواهم، زیرا خدا برایم خواست و من راضی به رضای او هستم.

حضرت موسی فرمود: شنیدم می‌گفتی: ای نیکو کننده و صله رساننده منظورت چیست؟ گفت: در این آبادی غیر از من کسی خدا را نمی‌شناسد و یا پرسش نمی‌کند (چه بر و صله ای بالاتر که مرا با خود آشنا کرده است).

موسی علیه السلام با تعجب از او گذشت و گفت: این عابدترین خلق خدا در دنیاست.

 



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *