5 داستان آموزنده درباره تسلیم و رضا در برابر خواست خدا
3 – تسلیم را از کبوتران بیاموزید
1 – پاسخ امام
حکایت شده که امام صادق علیه السلام گاهی برای میهمانان خود فرنی، و حلوا، و گاهی نان و زیتون میآورد.
شخصی به آن حضرت عرض کرد: اگر با تدبیر عمل کنی (آینده نگر باشی) همیشه میتوانی در یک وضع باشی و یکسان از میهمانان پذیرائی کنی.
حضرت پاسخ داد: تدبیر امر ما در دست خداوند است (و تسلیم امر او هستم) هر زمان که به ما عطاء کند ما هم بر خود و میهمانان خود وسعت میدهیم، و هر زمان که به ما تنگ گیرد و کم عطاء کند، ما همچنان زندگی میکنیم.
2- معاذ بن جبل
(معاذ) در هیجده سالگی مسلمان شد و در جنگ بدر و احد و خندق و دیگر جنگها شرکت داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله میان او و (عبدالله بن مسعود) عقد برادری قرار داد.
انسانی خوش رو و بخشنده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله او را به حکومت یمن فرستادند و مطالبی را به او گوشزد کردند از جمله فرمودند: بر مردم سخت مگیر و با ایشان چنان رفتار کن که به دین و سخن تو علاقمند گردند.
در زمان حکومت خلیفه دوم جنگی میان مسلمانان و روم اتفاق افتاد و او هم شرکت داشت.
در سال هجدهم هجری در (عمواس) شام طاعونی واقع شد. ابوعبیده فرمانده قوای مسلمانان به مرض طاعون مبتلا شد، چون یقین به مرگ نمود معاذ را جانشین خود قرار داد.
سپاهیان او را گفتند دعا کن تا این بلا مرتفع گردد. او فرمود: این بلا نیست، بلکه دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شما و مرگ نیکان و صالحان و شهادتی است که خدا مخصوص بعضی از شما میگرداند.
بعد فرمود: خداوندا از این رحمت (طاعون) سهم کاملی به خاندان معاذ بده.
بعد از مدتی اهل خانهاش مبتلا شدند و مردند و خود او نیز در انگشتش اثر کرد، انگشت را به دندان میگزید و میگفت: پروردگارا این کوچک است آن را مبارک گردان.
عاقبت در سن 38 سالگی با مرض طاعون درگذشت و نزدیک خاک اردن (در سال هیجده هجری) به خاک سپرده شد.
3 – تسلیم را از کبوتران بیاموزید
در زمان یکی از پیامبران مادری جوانی داشت که او را بسیار دوست میداشت و به قضای الهی آن جوان مرد و آن مادر داغدار شد و بسیار ناراحتی میکرد، تا جائی که اقوام او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وقت رفتند و از او چاره خواستند.
او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بی تابی را در او مشاهده کرد. بعد به اطراف نگریست و لانه کبوتری او را جلب توجه نمود و فرمود:
ای مادر این لانه کبوتر است؟ گفت: آری، فرمود: این کبوتران جوجه میگذارند؟ گفت: آری، فرمود: همه جوجهها به پرواز میآیند؟ گفت: نه، زیرا بعضی از جوجههای آنها را ما میگیریم و از گوشت آنها استفاده میکنیم. فرمود: با این همه این کبوتران ترک لانه خود نمیکنند؟ گفت: نه، و به جائی دیگر نمیروند.
فرمود: ای زن بترس از اینکه تو در نزد پروردگارت از این کبوتران پست تر باشی، زیرا این کبوتران از خانه شما با آنکه فرزندان آنها را در پیش روی آنها میکشید و میخورید هجرت نمیکنند، لکن تو با از دست دادن یک فرزند از نزد خدا قهر کرده ای و به او پشت نمودی و این همه بی تابی میکنی و سخنان ناشایست به زبان جاری میکنی.
آن مادر چون این سخنان را شنید اشک از دیده برگرفت و دیگر بی تابی ننمود.
4 – صعصعه
(احنف بن قیس) میگوید: روزی به عمویم صعصعه از درد دل خود شکایت کردم. او مرا بسیار سرزنش کرد و گفت: پسر برادر وقتی از یک نوع ناراحتی پیدا میکنی اگر به دیگری مانند خود شکایت میکنی از دو حال خارج نیست، یا آن شخص دوست تست، که البته او هم برایت ناراحت میشود و یا دشمن تست که در این صورت شادمان خواهد شد.
ناراحتی خویش را به مخلوقی مانند خود که قدرت برطرف کردن آن را ندارد ابراز مکن؛ به کسی پناه ببر و بگو که ترا به آن ناراحتی مبتلا کرده او خود میتواند برطرف نماید.
پسر برادر، یکی از چشمهای من مدت چهل سال است که هیچ چیز را نمیبیند، از این پیشامد احدی را مطلع نکردهام حتی زنم نیز نمیداند که این چشم من نابینا است
5 – تسلیم در برابر حکم
نخلستان (زبیر بن عوام) (پسر عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله) با یکی از انصار در کنار هم قرار داشت در مورد آبیاری نخلستان بین این دو نفر نزاعی واقع شد، هر دو برای رفع خصومت و اختلاف به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و جریان را به عرض رساندند، تا آن حضرت مساءله را حل کند.
نظر به اینکه نخلستان زبیر در قسمت بالای آب قرار داشت و نخلستان مرد انصاری در قسمت پائین بود (و معمول این بود که اول قسمت بالا را آب میدادند بعد قسمت پائین را) پیامبر صلی الله علیه و آله چنین قضاوت کرد که نخست زبیر آبیاری کند بعد مرد انصاری.
با اینکه این داوری کاملاً عادلانه بود، مرد انصاری ناراحت شد و حتی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: این قضاوت به خاطر آن که زبیر پسر عمه شما بود به نفع او تمام شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله از این پرخاشگری ناراحت گردید، به طوری که چهرهاش متغیر شد در این هنگام این آیه نازل گردید:
(سوگند به پروردگارت، آنها مؤ من نخواهند بود مگر اینکه ترا در اختلاف به داوری بطلبند و سپس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.)
این آیه دلالت دارد که کسی در برابر حکم رهبر حکومت اسلامی پیامبر صلی الله علیه و آله نمیتواند پیش خود ناراحت گردد و خواسته خود را دنبال نماید، بلکه باید کاملاً تسلیم حکم باشد.