از گنجهای بهشت برای مؤ من در دنیا مریضی است، چه آنکه مؤ من احیاناً و سهواً اگر گناه کرد، خدا دوست ندارد با بار خطاء نزدش بیاید، او را مریض می‌کند تا گناهانش آمرزیده شود.

5 داستان آموزنده درباره بیماری و امراض و پیامد آن برای مومنان

5 داستان آموزنده درباره بیماری و امراض و پیامد آن برای مومنان

 

1 – مقام عبادی مریض

2 – دخترم بیمار نشده!

3 – صبر بر مرض

4 – جذامی

5 – قرض مریض

 

1 – مقام عبادی مریض

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله سرش را به سوی آسمان بلند کرد و خندید. شخصی پرسید: دیدیم سر مبارک را به آسمان بلند کرده و خندیدی، علتش چه بود؟

فرمود: خنده‌ام از این جهت بود که تعجب نمودم از دو فرشته ای که در آسمان به سوی زمین آمدند و در جستجوی مؤ من صالح بودند که همیشه او را در مصلای (محل نماز) خود می‌دیدند، تا اعمال او را بنویسند، و به سوی آسمان ببرند.

این بار او را در محل نماز خودش ندیدند. به سوی آسمان عروج کردند و به خدا عرض کردند: پروردگارا بنده تو فلانی را در محل نمازش ندیدیم تا اعمال نیکش را بنویسیم، بلکه او را در بستر بیماری دیدیم.

خداوند به آن‌ها فرمود: برای بنده‌ام تا وقتی که بیمار است مثل آنچه در حال سلامتی از کارهای نیک در شبانه روز انجام می‌داد بنویسید، بر ماست تا او در حبس (بیماری) است، پاداش اعمال خیری را که هنگام صحت انجام می‌داد، بنویسیم.

 

2 – دخترم بیمار نشده!

پیامبر صلی الله علیه و آله دختری را خواستگاری کردند. پدر دختر شروع به تعریف دخترش نمود و امتیازات او را می‌شمرد، از جمله گفت:

این دختر از زمان تولدش تا این زمان بیمار نشده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله از مجلس برخواست و قطع کلام خویش نمود، بعد فرمود: (خیری در چنین وجودی نیست که مانند گورخر بیمار نشود. مرض و بلا تحفه ای است از جانب خدا به سوی بندگان، که اگر از یاد خدا غافل شدند، آن مرض و پیشامد او را متوجه خدا سازد.)

 

3 – صبر بر مرض

(ابو محمد رقی) گوید: به محضر امام رضا علیه السلام رفتم و سلام کردم، جواب سلامم را داد و احوالپرسی کرد و با من به گفتگو پرداخت تا اینکه فرمود:

(ای ابا محمد هر بنده مؤ منی که خدا او را به بلائی گرفتار نمود، و او بر آن تحمل و صبر کرد، قطعاً در پیشگاه خدا مانند پاداش شهید را خواهد داشت.)

من پیش خود گفتم چرا امام این سخن را فرمود، با اینکه قبلاً سخن از بلا و بیماری در میان نبود، یعنی چه، امام به چه تناسبی این جمله را فرمود؟!

با امام خداحافظی کردم و از محضرش بیرون آمدم، و خود را به همسفران و دوستانم رساندم.

ناگهان احساس کردم پاهایم درد می‌کند، شب را با سختی به سر آوردم. صبح که شد دیدم پاهایم ورم کرده و پس از مدتی، ورم شدیدتر شد. به یاد سخن امام افتادم که در مورد صبر بر بلا سفارش کرد و من آن را مناسب ندانستم.

با این وضع به مدینه رسیدم، زخم بزرگی در پایم پیدا شد، و چرک زیاد از آن بیرون آمد، آن چنان دشوار بود که امان را از من گرفت، دریافتم که امام آن سخن را برای چنین پیش آمدی که برایم رخ می‌دهد فرمود، تا با صبر، آرامش خود را حفظ کنم، و حدود ده ماه بستری بودن این مرض طول کشید.

روایت کننده گوید: او پس از مدتی، سلامتی خود را بازیافت؛ و سپس بار دیگر مریض شد و به آن مرض مرد.

 

4 – جذامی

امام سجاد علیه السلام در بین راهی به چند نفر جذامی و مبتلا به خوره برخورد نمود، که سر راه نشسته و در حال خوردن غذا بودند، پس به آن‌ها سلام کرد و از آن‌ها رد شد.

آنگاه با خود فرمود: خداوند متکبران را دوست ندارد، پس به سوی ایشان برگشت و فرمود: من اکنون روزه دار هستم (معذورم چیزی با شما بخورم)، و آن‌ها را به خانه خود دعوت کرد و فرمود: شماها به خانه من بیائید.

آن‌ها هم به خانه امام رفتند و حضرت هم آنان را اطعام نمود، و هم با کمک مالی به آن‌ها دلجوئی نمود.

 

5 – قرض مریض

(اسامة بن زید) از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بود. وقتی مریض شد امام حسین علیه السلام به عیادتش تشریف بردند.

اسامه مکرر آه می‌کشید و اظهار غم و غصه می‌کرد. امام علیه السلام فرمود: برادرم غصه‌ات چیست؟ گفت: شصت هزار دینار قرض دارم.

فرمود: بدهکاریت به عهده من است، گفت: می‌ترسم قبل از پرداخت قرضم بمیرم.

فرمود: نه، قبل از آنکه بمیری قرضت را اداء می‌کنم، و دستور داد قرض وی را پرداختند.

 



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *