5 داستان آموزنده درباره اندیشه و تفکر
5 – مُلک ری یا کشتن امام علیهالسلام
1 – ربیعه
(ربیعة بن کعب) گوید: روزی حضرت رسول صلیالله علیه و آله به من فرمود: یا ربیعه هفت سال مرا خدمت می نمائی آیا حاجتی از من نمیخواهی تا برآورده کنم؟
عرض کردم: یا رسولالله صلیالله علیه و آله مرا مهلت بده تا فکری دراینباره کنم. گوید: چون روز دیگر، بر حضرت وارد شدم فرمود: ای ربیعه حاجت خود را بیان کن! گفتم: از خدا مسألت فرما که مرا با تو داخل بهشت نماید!
چون پیامبر صلیالله علیه و آله این خواهش مرا شنید فرمود: این سؤال را چه کسی به تو تعلیم نموده است؟ عرض کردم: کسی مرا تعلیم ننموده است، لکن با خود فکر نمودم که اگر تقاضای مال بسیار کنم، آخر آن زوال پذیرد. اگر عمر طولانی و اولاد زیاد سؤال کنم عاقبت مرگ است، پس با این تفکر و اندیشه از شما این تقاضا را کردم. پیامبر صلیالله علیه و آله ساعتی سر مبارک را به زیر انداخته و متفکر بودند، پس سر برداشته و فرمود: این مطلب را از خداوند مسألت مینمایم.
2 – فکر قبل از عمل
یکی از یاران پیامبر صلیالله علیه و آله به آن حضرت عرض کرد: من همیشه در معامله و دادوستد دچار ضرر و زیان میشوم، مکر و حیله خریدار یا فروشنده مانند جادو مرا مغبون میکند. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود:
(در آن معاملهای که از گول خوردن در آن میترسی، با کسی که معامله میکنی تا سه روز حق بر هم زدن معامله را شرط کن که اگر ضرر کردی بتوانی مال خود را پس بگیری؛ و هنگام معامله صابر و بردبار باش.
بدان که تأمل و بردباری از خداست و عجله و شتابزدگی از شیطان است. تو میتوانی از سگ این پند را بیاموزی، هر کاری که برای تو پیش آمد، آن را استشمام کن (یعنی در جوانب خوب و بد آن اندیشه و تفکر کن و بدون مقدمه وارد نشو) همانطور که اگر لقمه نانی جلوی سگ بیندازی فوراً آن را نمیخورد بلکه اول بو میکند، وقتی تشخیص داد که مناسب است میخورد. تو با این عقل و خرد، از سگ کمتر نیستی، پس قبل از کار فکر و تأملکن.
3 – انواع تفکر
مقداد از یاران باوفای علی علیهالسلام میگوید: نزد (ابوهریره) رفتم، شنیدم میگفت: پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: (فکر کردن یک ساعت بهتر از یک سال عبادت است.)
نزد (ابن عباس) رفتم، شنیدم گفت: پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: (فکر کردن یک ساعت بهتر از هفت سال عبادت است.)
نزدیکی دیگر از اصحاب رفتم و شنیدم از قول پیامبر صلیالله علیه و آله میگفت: (فکر کردن یک ساعت بهتر از هفتادسال عبادت است.)
تعجب کردم که هر کس به خلاف دیگری نقل میکند، نزد پیامبر صلیالله علیه و آله رفتم و هر سه قول را نقل کردم.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: همه آن سه نفر راست میگویند، سپس (برای روشن شدن مطلب) آن سه نفر را خواست و آنها حاضر شد، من هم بودم.
پیامبر صلیالله علیه و آله به ابوهریره فرمود: تو چگونه فکر میکنی؟ عرض کرد: طبق آنچه خداوند در قرآن فرموده: (صاحبان خود در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند)
من هم درباره اسرار آسمان و زمین میاندیشم. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: (فکر کردن یک ساعت تو بهتر از یک سال عبادت است.)
سپس به ابن عباس فرمود: تو چگونه فکر میکنی؟ او در پاسخ گفت: (من درباره مرگ و وحشت روز قیامت میاندیشم) پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: فکر کردن یک ساعت تو بهتر از هفت سال عبادت است.
بعد به آن صحابه فرمود: تو چگونه میاندیشی؟ او در پاسخ عرض کرد: من درباره آتش جهنم و وحشت و سختی آن میاندیشم. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: فکر کردن یک ساعت تو بهتر از هفتادسال عبادت است.
بهاینترتیب، مساءله اختلاف در انواع تفکر و اندیشه حل گشته و روشن شد که پاداش فکر کردن بستگی به نیتها دارد.
4 – فکر ریاست
(سعدی) گوید: یکی از دوستان که از رنج روزگار خاطری پریشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندک و عیال بسیار و فقر گله کرد و گفت: قصد دارم برای حفظ آبرو به شهر دیگری بروم تا کسی از نیک و بدکار من باخبر نشود.
بعد گفت: تو میدانی که در علم حسابداری اطلاعاتی دارم، اکنون نزد شما آمدهام تا از مقام ارجمند شما کاری در دستگاه دولتی برایم معین شود و باقیمانده عمر را با خاطری آسوده بگذرانم و از شما تشکر کنم!
به او گفتم: ای برادر! کارمند حسابداری شدن برای پادشاه دو بختی است، از یک سوء امیدوار کننده است و از سوی دیگر ترس دارد، و به خاطر امیدی خود را در معرض ترس قرار نده.
دوستم گفت: مناسب حال من سخن نگفتی و جواب مرا درست ندادی. من گفتم: تو قطعاً دارای دانش و تقوا و امانتداری هستی ولی حسودان عیبجو در کمین هستند، مصلحت آن است که زندگی را با قناعت بگذرانی و ریاست را ترک کنی.
دوستم از حرفهایم ناراحت شد و گفت: این چه عقل و تدبیر است، دوستان در گفتاری به کار آیند وگرنه در کنار سفره نعمت همه دشمنان دوستنما خواهند بود.
دیدم از پندم آزردهخاطر شد ناچار او را نزد صاحب دیون (وزیر دارایی) که سابقه آشنایی داشتم بردم، و وضع حال او را گفتم. او دوستم را سرپرست به کار سبکی گماشت.
زمانی گذشت، او را مردی خوشاخلاق و باتدبیر یافتند و درجات او را بالا برند.
مدتی گذشت، اتفاقاً با کاروانی از یاران بهسوی مکه سفر کردم. موقع بازگشت در دو منزلی وطنم همین دوستم را دیدم به پیشواز من آمد با ظاهری پریشان و به شکل فقیران بود!
پرسیدم: چرا چنین شدهای؟ گفت: همانگونه که تو گفتی طایفهای بر من حسد بردند و به خیانت متهم کردند؛ شاه بدون تحقیق مرا زندان کرد و آزار داد، تا خبر آمدن حاجیان رسید مرا از زندان آزاد کردند؛ کارم به چائی رسیده که شاه حتی ارث پدری مرا هم مصادره کرد.
سعدی گوید به او گفتم: قبلاً تو را نصیحت کردم که (کار برای شاهان مانند سفر دریا، هم خطرناک است و هم سودمند، یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری، ولی نصیحت مرا نپذیرفتی.)
5 – مُلک ری یا کشتن امام علیهالسلام
بعدازآنکه (یزید) به استاندار خویش (عبیدالله بن زیاد) دستور داد اگر حسین علیهالسلام بیعت نکرد با او جنگ کن.
(عمر بن سعد) قبل از واقعه کربلا از طرف عبیدالله مأمور شد تا فرماندار ایالت ری شود. اما قبل از رفتن، عبیدالله نامهای برای عمر بن سعد نوشت که: امام حسین به عراق آمد باید به عراق بروی و با او بجنگی و او را از بین ببری، بعد بهجانب ری سفر کن.
عمر بن سعد نزد عبیدالله آمد و گفت: ای امیر مرا از این کار عفو نما! عبیدالله گفت: ترا عفو میکنم ولی فرمانداری ملک ری را از تو میگیرم.
عمر بن سعد مردد شد، بین جنگ با امام علیهالسلام و ملک عظیم ری و گفت: مرا یکشب مهلت بده تا فکری در این کار بکنم.
عبیدالله به او اجازه فکر کردن داد. آن شب را تا به صبح درباره جنگ یا فرمانداری ری اندیشه کرد.
عاقبت تصمیم گرفت ملک ری را که نقد بود اختیار کند، و بهشت و جهنم را که نسیه بود نپذیرد و با امام بجنگد.
صبح آن روز به نزد عبیدالله رفت و قتال با امام را به گردن گرفت. و عبیدالله لشگری عظیم را به او داد تا برود در کربلا و با امام بجنگد. امام روز دوم محرم به کربلا آمدند و عمر بن سعد روز سوم محرم با چهار هزار سوار به کربلا آمد و فرماندهی کل قوای لشگر را به عهده گرفت و شمر را امیر لشگر کرد و روز دهم محرم برای گرفتن ملک ری، حاضر شد به دستورش امام حسین و 72 نفر از فرزندان و اصحابش را به قتل برساند.