بایگانی/آرشیو سالانه: ۱۴۰۰

داستان کودکانه افغان: خروس مسخره || به زبان و نوشتار دَری

کتاب داستان کودکانه افغان خروس مسخره (18)

بود نبود در کشوری بسیار دور ازاینجا، شهری بود و درین شهر مرغی زنده گی می‌کرد. این مرغ، خروس بسیار مسخره‌ای بود. او به هر سو می‌رفت و «قد-قد_قد، قد_قد_ قد، قد قد_قتاس» می‌کرد. هیچکس نمی‌دانست این قد قد قد او چه معنی می‌دهد.

بخوانید

کتاب داستان آموزنده کودکانه: آقای ترسو || روانشناسی ترس در کودکان

کتاب داستان آموزنده کودکانه: آقای ترسو || روانشناسی ترس در کودکان 2

بیچاره آقای ترسو از همه‌چیز و همه‌کس می‌ترسید. هر صدای کوچکی که می‌شنید، از ترس مثل بید به خودش می‌لرزید.پس نباید تعجب کنید اگر به شما بگویم که آقای ترسو در وسط یک جنگل زندگی می‌کرد. این جنگل آن‌قدر دور بود که کمتر کسی پایش به آنجا می‌رسید.

بخوانید

داستان کودکانه: آدم‌برفی و مترسک || به یکدیگر کمک کنیم

داستان کودکانه: آدم‌برفی و مترسک || به یکدیگر کمک کنیم 3

همه‌جا پر از برف بود. در یک مزرعه، یک مترسک و یک آدم‌برفی کنار هم نشسته بودند. آدم‌برفی یک کلاه و شال‌گردن قرمز، یک جفت دست بلند چوبی، دوتا چشم سیاه زغالی، یک بینی هویجی و سه تا دگمه‌ی فندقی داشت. مترسک هم لباس‌هایی کهنه به تن داشت.

بخوانید