گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫
بخوانیدبایگانی/آرشیو سالانه: ۱۴۰۰
داستان آموزشی کودکان: در شب و تاریکی || از تاریکی نترس!
سامان از حیاط تاریک نمیترسد. او وقتی میخواهد وارد حیاط تاریک شود با خودش میگوید: «حیاط تاریک که ترسی ندارد.» سامان در تاریکی شب از گربه نمیترسد.
بخوانیدداستان آموزنده: اردشیر و درخت زندگی || داستانی از مثنوی معنوی
روزی بود و روز گاری، شهری بود و شهریاری، شهریاری که همیشه آرزو داشت عصرش جاویدان باشد و تا آخر زمان جوان و سالم بماند و پادشاهی کند. یک شب که اتفاقاً شب یلدا هم بود پادشاه، دانشمندان و حکیمان را به قصرش دعوت کرد تا شبنشینی کنند
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مری پاپینز || مهربانترین پرستار کودک
اسم من برتئه! من یه دورهگرد هستم. هرروز یه شغلی دارم. یه روز بادابادکفروشم. یه روز دودکش پاک میکنم. یه روز نقاش تابلوهای پیاده رو. امروز هم هوس کردم یه ارکستر یه نفری باشم. دنبال من بیاید! لندن این موقع سال خیلی تماشاییه!
بخوانیدقصه صوتی: میهمان های ناخوانده || من که واق و واق میکنم برات
در يك ده كوچك ، پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن، يك حياط داشت قد يك غربیل که يك درخت داشت قد يك چوب کبریت. پیرزن، خوش قلب و مهربان بود، بچه ها خیلی دوستش داشتند.
بخوانید