روزی روزگاری در دهکده کوچیکی توی هند، پسر کوچکی به اسم شیرو زندگی میکرد. شیرو، مادرش رو توی سیل شدیدی از دست داده بود و با پدرش که دهقان فقیری بود زندگی میکرد...
بخوانیدبایگانی/آرشیو سالانه: ۱۴۰۰
قصه تصویری کودکانه: هریس و مزرعه ارگانیکش
روزی روزگاری در دامنۀ کوه «فور اوِرست» دهکدهای به اسم ماکونو وجود داشت که کوتولههای قبیلهای باستانی اونجا زندگی میکردند. بر بالای کوه پیرمرد شادی به اسم هریس زندگی میکرد که صاحب یک مزرعۀ ارگانیک بود. هریس مرد بسیار سخت کوشی بود...
بخوانیدقصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
در زمان امامت امام موسی کاظم علیهالسلام در شهر مدینه کودکی به دنیا آمد که نامش را عبدالعظیم گذاشتند. پدر عبدالعظیم، عبدالله، از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام بود.
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: حکایت نان و حلوا || خودت را ارزان نفروش!
روزی بود و روزگاری. چهار پسربچه از شاگردان بازار با نامهای قلی، نقی، حسن و محسن زندگی میکردند. این چهار پسر همیشه بعدازاینکه کارهای روزانهشان تمام میشد برای خوردن نهار و خواندن نماز به مسجد محل میآمدند.
بخوانیدقصه کودکانه گل آفتابگردان
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای خوب و مهربان هیچکس نبود. اسمانی بود آبی آبی. زیر این آسمان آبی، در گوشهای باغچهای بود پر از گل؛ یک گل سرخ، دو تا گل بنفشه، یک گل آفتابگردان بزرگ و قشنگ و پیچک و سبزه و خلاصه، گل و گیاههای رنگووارنگ.
بخوانید