در یک شب قشنگ بهاری که آسمان پر از ستارههای درخشان بود، کبوترِ سپیدِ زرینبال روی شاخهی درخت پرورشگاه نشسته بود و به سپیده کوچولو نگاه میکرد. سپیده سرش را روی بالش گذاشته بود و گریهکنان میگفت: - چرا کسی را ندارم؟ چرا هیچچیز ندارم؟ چرا؟
بخوانیدبایگانی/آرشیو سالانه: ۱۴۰۰
داستان کودکانه: پری ناز یا ناز پری؟ || قدر زندگی را بدانیم.
سلام. اسم من پری ناز است. من تنها فرزند پدر و مادرم هستم. پدرم معلم است و مادرم خانهدار. هر دو نفر به قول خودشان از صبح تا شب کار میکنند تا من راحت زندگی کنم؛ اما به نظر من کارشان فایدهای ندارد. هیچوقت نمیتوانند آنچه را که من میخواهم برایم بخرند.
بخوانیدکتاب شعر کودکانه: پری دریایی و اژدهای هفتسر
یک پری دریایی با موهای حنایی با دو تا چشم آبی گونههای سرخابی تو شیشهای از بلور توی یک دنیای دور اسیر و افسرده بود تنها و پژمرده بود
بخوانیدقصه کودکانه: کی لباسها را روی زمین ریخته؟
یک روز قشنگ بهاری، خرگوش خانم یک سبد پر از لباسهای کثیف را در آب رودخانه شُست و آنها را جمع کرد و به خانه آورد. خرگوش خانم در حیاط خانهاش طناب خیلی بلندی از این درخت به آن درخت بسته بود و لباسهای تمیز و سفید را یکییکی روی آن پهن کرد.
بخوانیدشعر کودکانه: پری کوچولو و درخت آلو || با جانوران مهربان باشیم
پری خانمِ کوچولو زیر درخت آلو مواظبه پرندهها رو شاخهها نشینند میوههای رسیدهی درختشو نچینند اما پرندههای تیز و ناقلا برق و بلا مینشینند رو شاخهها.
بخوانید