کتاب قصه کودکانه قدیمی
کارولین در ورزش های زمستانی
– مترجم: علی جانزاده
زمستان است.
آسمان شهرها ابری و گرفته است. باد در خیابانهای عریان میپیچد.
شاخههای بیبرگ درختها را تکان میدهد.
زمستان، غمانگیز است. زمستان فصل سرماست.
کوهها را برف پوشانده است. اسکیبازان، دیوانهوار از روی برفها پائین میآیند. روی آبهای یخزده عدهای پاتیناژ * میکنند.
_____________________________________
* یخ ماله، اسکیت روی یخ، سرسره روی یخ
کارولین و دوستانش میخواهند برای اسکیبازی بروند؛ اما آنها باید آنچه را لازم دارند بخرند: بارانی خوبی که آب از آن عبور نکند. (اسکیموها به این نوع بارانی «آنوراک» میگویند.) کفش مخصوص، شلوار، کلاه اسکی و خود اسکی. آنها نباید هیچیک از این وسیلهها را فراموش کنند.
دوستان کارولین مشکلپسند هستند. فروشنده باید زحمت زیادی بکشد تا این کوچولوهای دوستداشتنی را راضی کند.
شب، خیلی زود تمام میشود. قطار در یک ایستگاه کوچک و زیبا توقف میکند. مسافران باعجله پیاده میشوند. آنها در پیادهروی پوشیده از برف حرکت میکنند. فریادهای شادی و خندههای بلند مسافران، در هوای تازهی صبح میپیچد.
هر کس وسایل خود را برمیدارد. آنها بهطرف خانههای چوبی یا پیستهای اسکی میروند.
چقدر کوهستان در زیر آفتاب روشن صبح زیباست. باد، دانههای برف را مثل پروانهها در هوا به گردش درمیآورد.
«خال پلنگی» لباس گرمی پوشیده است. او به پالتوی پوستی خودش مینازد. «پیشی سفیده» و «پیشی سیاهه» لباسهای گرم پوشیدهاند؛ اما بازهم از سرما ناراحت شدهاند. میدانید که گربههای کوچولو از آب و سرما میترسند.
برای تغییر جهت باید از مسیر خود منحرف شد. مربی ما خیلی ماهر است. اسکیبازی برای او کار سادهای است. اسکیها چقدر دراز هستند. اگر برف، تازه باشد، اسکی در آن گیر میکند. کارولین ناراحت و عصبانی است. او درس اول اسکی را خوب یاد نگرفته است.
اتاقکها که از سیمهای فولادی آویزان هستند، بهطرف قلهی کوه بالا میروند. کارولین کمی ترسیده است. سر «پیشی نقرهای» گیج میرود. با این اتاقکها بهراحتی میتوان از کوه بالا رفت.
از بالای کوه، منظرههای زیبایی را میتوان دید. کوهها در آفتاب میدرخشند. قلههای یخزدهی آنها مثل الماس، درخشان است. کارولین فکر میکند: چقدر جالب است که تمام سال را در اینجا بماند. افسوس که برف فقط در زمستان میبارد.
وقت پایین آمدن است. آنها لیز میخورند، دور خود میچرخند، میافتند، میخندند، دوباره برمیخیزند و پایین میآیند. دور درختان کاج پوشیده از برف میگردند. کارولین از همه بیشتر اسکی میداند. او خیلی راحت پایین میآید. پیشی نقرهای و سگ پشمالو خیلی ناشی هستند. هاپو سیاهه هم خوششانس نیست.
امروز مسابقهی پرش با اسکی است. برای این پرش باید اول خیز برداشت. بعد باید خود را با اسکیها در فضا پرتاب کرد. مثل پرندهها در هوا پرواز کردن خیلی جالب است.
هاپو سیاهه خیلی کوچک و سبک است. او مثل یک پَر در هوا پرواز میکند. او از بالای سر مردم میگذرد. همهی مردم تعجب میکنند. هاپو سیاهه در دره ناپدید میشود.
– «هوی، های، اوه»
صدای دوستان کوچولو در کوه میپیچد. آنها دوباره صدای خود را میشنوند. همه ساکت میشوند. خال پلنگی با صدای بلند فریاد میزند: «اوهوی …» هاپو قشنگه شیپورش را به صدا درمیآورد. کارولین برای هاپو سیاهه که گم شده است ناراحت است. با فانوسِ روشن همهجا را جستجو میکنند؛ اما از هاپو سیاهه خبری نیست.
هاپو سیاهه در بالای یک خانهی چوبی پایین آمده است خانم مهربانی که در آنجا زندگی میکند، او را به داخل خانه میبَرَد و به او غذا و چای گرم میدهد.
هاپو سیاهه، صداهای دوستانش را نمیشنود.
کارولین و دوستانش درروی برفهای یخزده مسابقهی سُرسُره بازی راه میاندازند. مردم از ترس اینکه این دوستان کوچولو با آنها برخورد کنند، خود را کنار میکشند. آنها فریاد میزنند: «مواظب باشید.»
دوستان کوچولو ناشی هستند. آنها نمیتوانند سرسرهی خود را در وسط راه نگهدارند. مجبورند تا آخر راه با سرعت زیاد بروند. راستی که آنها عقل خود را از دست دادهاند.
کسی که میخواهد روی یخ سرسره بازی کند، باید خوب آن را یاد بگیرد. این بازی را «پاتیناژ» میگویند.
دریاچه، یخزده است و مثل آینه میدرخشد. دوستان کوچولو، در آنجا جمع شدهاند. آنها ناشی هستند. میافتند. برای لذت بردن از پاتیناژ باید خوب دور زد و حتی رقصید. این کار تمرین خیلی زیادی لازم دارد.
افتادن روی یخ بیشتر از افتادن روی برف درد ایجاد میکند.
بازی هاکی روی یخ خیلی جالب است. این بازی با چوگان و تختهسنگ پهنی انجام میگیرد. باید تختهسنگ را به داخل دروازه فرستاد. سگ پشمالو جلوی دروازه ایستاده و از آن دفاع میکند. هاپو سیاهه زمین خورده است. کلاهش روی یخ پرتاب شده است. آقا شیره، پیشی سیاهه، آقا خرسه و سگ پشمالو با کلاه او بازی میکنند. کارولین داور این مسابقات است. او سوت را به صدا درمیآورد. با سوت زدن میخواهد کاری کند که دوستانش بایستند.
دوستان کوچولو مسابقهی تازهای را شروع کردهاند. آنها آدمک برفی میسازند. همه مشغول ساختن آدمک برفی هستند. هر یک از آنها دلش میخواهد که جایزه را ببرد. شما کدامیک از این آدمکهای برفی را میپسندید؟
به نظر شما کدامیک از آنها قشنگتر است؟ جایزه را چه کسی خواهد برد؟
**** مسابقهی بزرگ آدمکهای برفی ****
شامل چند جایزه:
– جایزهی بزرگ دیپلم افتخاری و چند جایزهی مختلف دیگر
**** فقط تا عصر روز ۱۴ ژانویه میتوانید ثبتنام کنید ****
نگاه کنید. هاپو سیاهه برنده شده است. او جایزهاش را در خانهی چوبی گرم و راحت دریافت میکند. همه برای او کف میزنند.
سگ پشمالو مشغول خواندن تقدیرنامهی خود است.
افسوس باید به شهر برگشت! به شهری که در خیابانهایش برفها دارند آب میشوند. تعطیلات تمام شده است. هر یک از دوستان کوچولو خاطرهی خوشی از تعطیلات خواهد داشت. در این میان آقا خرسه کمی ناراحت است. پای آقا خرسه را گچ گرفتهاند. خوشبختانه خیلی مهم نیست. سال دیگر آقا خرسه بازهم میتواند با دوستانش برای اسکی و سرسره بازی بیاید. آقا خرسه ورزشهای زمستانی را خیلی دوست دارد.