کتاب قصه مصور کودکانه
پاپی
ترجمه: موسی نباتی- نعمتی
چاپ اول: 1353
داستان های مصور رنگی برای کودکان
تايپ، بازخوانی، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا
به نام خدا
این سگ کوچولو که يك زنگوله و يك روبان آبی رنگ به گردنش بسته شده «پایی» است.
او صبح خیلی زود از دهکده بیرون آمده و حالا دوباره می خواهد به خانه بر گردد.
گنجشکهای کوچولو وقتی صدای زنگوله او را می شنوند پرواز می کنند.
پاپی وسط راه خسته می شود و زیر درختی می نشیند . يك پروانه رنگ وارنگ می آید و روی دماغش می نشیند.
( آه ! چشمهای پاپی را نگاه کنید . چه خنده دار شده .)
سار سیاه که روی درخت نشسته ، تعجب می کند که چرا پاپی پروانه را فراری نمی دهد.
پاپی همینطور که راه می رفت چند گل قشنگ را لگد می کند و آنها را می شکند.
يك خرگوش باعجله از زیر درختها جلو می آید و می گوید: « اینجا باغ من است، ببین چطور گلهای قشنگ مرا خراب کردی.»
پاپی می گوید:
– آه ببخشید، من اصلاً متوجه نبودم . آخر باغ شما مثل باغهای دیگر دورش نرده کشیده نشده است.
پاپی دوباره به راه می افتد.
نزديك ده به آقا بزه می رسد. پاپی که از او ترسیده بود، خودش را آماده دعوا می کند، اما آقا بزه به او می گوید:
– تو نباید از من بترسی به من که با تو کاری ندارم . ما می توانیم با هم دوست باشیم.
پاپی خوشحال می شود و می گوید :
– باشد ، پس ما هر روز همینجا همدیگر را خواهیم دید. حالا بهتر است زودتر پیش عمو ژان بروم . خداحافظ آقا بزه.
بالاخره پاپی به دهکده می رسد.
گربه سیاه که پشت نرده ها ایستاده بود، تا او را می بیند می گوید:
– باز هم این سگ کوچولو پیدایش شد ، حالا دیگر نمی گذارد من جوجه ها را شکار کنم و بخورم . بهتر است زودتر از پیش او بروم. آره خیلی بهتر است!
حالا عمو ژان توی مزرعه مشغول کار است.
پاپی می گوید : بهتر است کمی با مرغ و خروسها بازی کنم.» و شروع می کند به دنبال کردن آنها.
مرغ و خروسها فرار می کنند . كبوترها پرواز می کنند و جوجه ها خودشان را توی انبار قایم می کنند.
مرغ می داند که پاپی با جوجه هایش شوخی می کند وگرنه به جای فرار ، حتماً می ایستاد و با نوکش چشمهای پاپی را سوراخ می کرد.
پاپی بالاخره خسته می شود. روی زمین می نشیند و در حالی که زبانش از دهنش بیرون آمده ، نفس نفس می زند .
مرغ و جوجه ها دور او جمع می شوند و به او نگاه می کنند. بوقلمون رنگارنگ می گوید :
– بالاخره خسته شدی ؟ حالا بنشین و خستگی در کن و جوجه ها را راحت بگذار.
پاپی وقتی خوب خستگی در می کند به انبار می رود .
خروس روی گاری دستی رفته و قوقولی قو قو می کند. او وقتی پاپی را می بیند می گوید:
– « تو هم می توانی مثل من قوقولی قوقو کنی.»
پاپی می گوید:
– «نه، من می توانم هاپ هاپ کنم و ادای آدمها را در آورم.»
مرغ و خروسها دور او جمع می شوند و پاپی شروع می کند به بازی و ادای آدمهای خواب آلود را در آوردن . از این کار او همه پرنده ها تعجب می کنند. . واقعاً که این سگ کوچولو چه کارهایی بلد است .
خانم مرغه با نوکش روبانی را که به گردن پاپی بسته بود می کشد. پاپی عصبانی می شود و جوجه ها خوشحال می شوند.
جوجه ها دوست دارند با سگ کوچولو بازی کنند. آنها از صدای زنگوله پاپی خیلی خوششان می آید.
خوک شیطان از لانه فرار کرده .
پاپی می گوید :
– بهتر است او را به طرف لانه اش ببَرم.
دنبال او می کند، اما خوك همه چیز را به هم می ریزد . سطل آب گرم را بر می گرداند و فرار می کند.
دختر عمو ژان که فکر می کرد پاپی گم شده ، وقتی او را می بیند خیلی خوشحال می شود.
پاپی با او دست می دهد و باز از خستگی نفس نفس می زند. دختر عموژان می گوید:
– تو از صبح تا حالا کجا بودی، ببین چقدر خودت را کثیف کرده ای ، باید هر چه زودتر تو را شستشو بدهم.
دختر عمو ژان پایی را در تشت چوبی می گذارد و کف صابون درست می کند .
( بچه ها ببینید ، مثل اینکه کف صابون به چشم پاپی رفته، چشمهایش دارد میسوزد.)
پاپی ناراحت نباش ، عوضش تمیز می شوی و همه تو را دوست خواهند داشت .
اینجا را نگاه کنید. پاپی رفته توی پیراهن عمو ژان که زیر نور آفتاب خشك شود ، چقدر خنده دار است .
آن دوتا مرغ هم برای پایی آواز می خواننده : «کوکو …کوکو »
پاپی وقتی خشك شد باید حسابی غذا بخورد ، چون خیلی گرسنه اش شده . او از صبح تا حالا چیزی نخورده است .
وقتی بچه ها از مدرسه به خانه می آیند از دیدن پاپی خیلی خوشحال می شوند. برایش آب و قند و مقداری نان می آورند و پاپی تند تند شروع می کنند به خوردن.
– آه که پاپی چقدر گرسنه شده بود .
حالا شب شده ، ماه از پشت درختها بالا می آید. مرغ و خروسها، اردكها ، بوقلمونها همه خوابیده اند .
پاپی هم که خیلی خسته شده بود کنار لانه سرش را روی دستش می گذارد و به خواب می رود.
البته او خواب خواب نیست . اگر صدائی بشنود فوراً چشمهایش را باز می کند، او باید مواظب روباه های حیله گر و گرگ های شکمو باشد . این وظیفه پاپی است که از مرغ و خروسهای عمو ژان مواظبت کند. اینطور نیست بچه ها؟
« پایان»
کتاب قصه « پاپی» توسط انجمن تايپ ايپابفا از روي نسخه اسکن،چاپ 1353، تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.
(این نوشته در تاریخ 23 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)
عالی.
خیلی خیلی ممنون.
یاد کودکی بخیر. چقدر کتابها با محتوا و زیبا بودند. یادش بخیر.