هیچ می‌دانستی هنگامی‌که آن شیرینی را یواشکی می‌ربودی، در تمام مدت خدا تو را نگاه می‌کرد؟

می‌توانی دو تا برداری / دو داستان انگیزشی درباره خدا

می‌توانی دو تا برداری 

یک داستان انگیزشی درباره خدا

 

خداوند انسان‌ها را به آب‌های عمیق می‌برد، نه به این دلیل که او را غرق کند به خاطر اینکه او را تطهیر کند.
«جان آئوگی»

 

مادر خطاب به کودک خردسالش:

– «هیچ می‌دانستی هنگامی‌که آن شیرینی را یواشکی می‌ربودی، در تمام مدت خدا تو را نگاه می‌کرد؟»

– «آری!»

– «و فکر می‌کنی به تو چیزی می‌گفت؟»

– «می‌گفت غیر از ما دو نفر کسی نیست. پس می‌توانی دو تا برداری!»

گفتاورد

از دعاهای ماهیگیران ایرلندی:

خداوند عزیز! با من مهربان باش.
دریا بسیار گسترده است و قایق من بسیار کوچک.

و…

روزی ملکه سبا برای حضرت سلیمان دو گلدان گل سرخ فرستاد. در یکی از گلدان‌ها گل‌های طبیعی وجود داشت و در دیگری گل‌های سرخ مصنوعی بود.

گل‌های هر دو گلدان آن‌قدر طبیعی بودند که ملکه سبا از حضرت سلیمان خواست بدون اینکه گل‌ها را ببوید، بگوید کدام گل طبیعی است

این کار برای حضرت سلیمان که مرد کاملی بود آسان به نظر می‌رسید. او پنجره را باز کرد و یک گروه زنبورعسل وارد شدند. زنبورها گرد گل‌های واقعی شروع به پرواز کردند.

خیلی از افراد ممکن است که ازنظر ظاهری شبیه هم باشند، ولی خداوند به‌راحتی می‌تواند تفاوت درون آن‌ها را متوجه شود.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *