مفهوم ادبی «حکایت» و تفاوت آن با قصه و رمان
«برگرفته از کتاب: قصه ها و مثل های ایرانی»
1. معنای لغوی
«حکایت به معنای داستان، قصه و سرگذشت» است.
2. معانی اصطلاحی
نوعی از قصه کوتاه است که در آن، درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است که بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار میشود. شخصیتهای حکایت، انسانها، حیوانات یا اشیای بی جانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتاند، مانند انسانها سخن میگویند و احساسات انسانی از خود نشان میدهند.
حکایتها معمولاً بهگونهای نوشته میشوند که خواننده بهسادگی آنها را درک کند.
برخی حکایتها از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در حکایت بیشتر با استعاره از اشیا یا حیوانات، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده میشود. گاهی حکایت، آکنده از طنز یا هزل است.
در این گونه ادبی، برخی حیوانات به رفتاری ویژه شناخته شدهاند. برای مثال، شیر به شجاعت، روباه به زیرکی و فریبکاری، خر به پرکاری، گاو به کمخردی و اسب به دلاوری شهرهاند.
در تعاریف عرضهشده از «حکایت»، شباهتهایی به «قصه» وجود دارد: «حکایت، گزارش واقعه و حادثهای است؛ خواه حقیقی و خواه خیالی، اما نه در قالبی معین».
عامل تفاوت «حکایت» و «قصه» در کوتاهی و موجز بودن حکایت است و اینکه زیرشاخهای از «قصه» به شمار میرود: «شاخهای از قصههای ادب فارسی را حکایات تشکیل میدهد. مهمترین مشخصه این حکایات، کوتاهی و ایجازی است که در مجموعه آنها به چشم میخورد. بعضی از این حکایات، حاصل تجربههای خصوصی نویسندگان آنهاست و برخی جنبه خیالی دارد. نوع برجسته حکایات فارسی را میتوان در آثار منثور عبید زاکانی جستوجو کرد، که ازنظر طنزنویسی و ایجاز، در سر حد اعلای زیبایی و کمال است».
معمولاً حکایت در ضمن ماجرایی در قصه مطرح میشده و بهعنوان خرده روایت به کار میآمده است. درواقع، کارکرد «شاهد مثال» را در خلال ماجراهای ذکرشده ایفا میکرده و مؤلف از بیان آن، نتیجهای اغلب آموزنده در ذهن داشته است.
«حکایت، نوعی قصه منظوم یا منثور است که غالباً با شیوهای توصیفی و از زبان نویسنده _ راوی، ماجرای سادهای را بیان میکند. ماجرایی که حکایت ارائه میدهد، ممکن است از رویدادهای واقعی یا از وقایعی سخن بگوید که ظهورش در واقعیت بیرون ممکن باشد، یا اینکه دارای خصلتی خیالی و غیرواقعی باشد؛ یعنی موقعیتی خیالی را بیان کند که وقوع آن در دنیای بیرون امکان نداشته باشد. از این دیدگاه فراگیر، حکایت، دیگر زیرگروه قصه و یکی از انواع آن به شمار نمیرود، بلکه معادل دیگری است برای قصه که میتواند انواعی چون افسانه، قصه عامیانه و قصه پریان را نیز در برگیرد. بااینهمه، گفتنی است که حکایت بهمثابه یکی از انواع قصه، برخلاف رمانس و افسانه و قصههایی ازایندست، بر حوادث شگفتانگیز و خارقالعاده تأکید ندارد، بلکه ماجرای سادهای را بیان میکند که ساختارش در جهت تأیید قصد و غرض نویسنده گسترش مییابد».
«حکایت (یا قصه) روایتی داستانی، شفاهی یا مکتوب، ادیبانه یا عامیانه، کوتاه یا بلند، واقعی یا تخیلی است. تفاوت حکایت با رمان، در تأکید آن بر حوادث خارقالعاده است و کمتر به تحول و تکامل قهرمانان و اشخاص داستان میپردازد. در حکایت، محور ماجرا حوادث خلقالساعه است. در این نوع داستانسرایی، معمولاً رابطه علّی و معلولی وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. جهانبینی در قصهها عموماً بر مطلقگرایی استوار است. قهرمانها یا خوباند یا بد، و تضاد و تعارض میان خوبی و بدی یا قهرمان خوب و آدمی بد، حوادث قصه را میسازد.
حکایت معمولاً فاقد انسجام منطقی است و برخلاف رمان، اشخاص آن آدمیان عادی نیستند، بلکه معمولاً نمونههای کلی از خصلتهای عمومی بشر، از قبیل دلاوری، بخشندگی، جوانمردی، خباثت و خیانتاند. شخصیتپردازی در قصه جایی ندارد و همه مردم، از هر لایه و طبقه، به یک زبان سخن میگویند. زمان و مکان در این داستانها، فرضی و تصوری است و در قصههای فارسی معمولاً ماجراها در کشورهایی چون چین و ما چین و یمن و روم اتفاق میافتد. در ادبیات کلاسیک فارسی، اصطلاح حکایت با مفهوم قصه تفاوتهایی دارد. قصه معمولاً داستانی طولانی یا اشخاص متعدد دارد و جنبه عامیانه آن قویتر است. سمک عیار و امیرارسلان نامدار، از قصههای مکتوب فارسیاند. حکایت معمولاً داستانی کوتاه و منثور است که انواع و اقسام متعدد، از حیات عارفان و پیشوایان دین و پادشاهان و وزیران تا ماجراهای طنزآمیز و هجو آلود و حوادث غریب یا عبرتآموز را دربرمی گیرد و نمیتوان آن را بهراستی ژانری ادبی تلقی کرد. برخی از حکایتهای فارسی چون زندگی حلاج در تذکره الاولیای عطار نیشابوری، بلندتر، و بعضی مانند حکایتهای گلستان سعدی کوتاهاند. نثر حکایتها در فارسی نیز گونهگون است. بعضاً ساده و عاری از صناعات لفظی و برخی همانند حکایتهای گلستان سعدی مسجع و آراسته به آرایههای ادبی است. در ترجمههای کلیلهودمنه هم نثری متکلف به کار رفته است.