مجموعه شعر کودکان
آشنایی با کار در مزرعه
به نام خدا
زنبورداری
زنبوری که نیش میزنه
همّه رو آتیش میزنه
عسل داره چه عسلی
بدش مییاد از تنبلی
زنبورها با من رفیقَن
مهربون و باسلیقَهن
عاشق کار سختم
زنبوردار خوشبختم
گلها رو من نمیچینم
زنبورها رو شاد میکنم
تراکتور
این چیه یک تراکتور
ماشین کار و باره
شخم زدن مزرعه
با اون کاری نداره
مثل یک دوست همکار
کار میکنه، کار، کار
بار میزنه محصول و
زود میبره به انبار
وقتی تراکتور باشه
دهقان کارش راحته
برداشت و کاشت محصول
سریع و کمزحمته
طویله
خونهی گاو طویله است
پر از یونجه و کاهه
هرروز که میرم اون جا
شیر تازه به راهه
کاهها رو هرروز باید
اینور و اون ورش کرد
هوای پاک رو آورد
میکروبها رو ردش کرد
نظافت طویله
خودش یه کار سخته
پُر میشه توی اون باز
کاه و کلوخ و تخته
دونه دادن به اردکها
صبحها که از خواب پا میشم
گشتی تو باغچه میزنم
تو سبزه ورزش میکنم
سری به حوضچه میزنم
دونه میدم به اردکها
کنار اونها میشینم
بازهم میرم به مزرعه
از اون جا دونه میچینم
خرگوش
توی مزرعه مون، ما
چندتایی خرگوش داریم
برای اونها از باغ
گاهی هویج میآریم
خوشگل و نازنازیَن
من اونا رو دوست دارم
تو باغمون براشون
بازهم هویج میکارم
سگ نگهبان
هرروز سگ نگهبون
میآد درِ خونهمون
میشینه تا صبح اون جا
تا نشه دزده پیدا
میگه دزد ناقلا
اگه بیای این طرفا
بدجوری گازت میگیرم
من قویام مثل شیرم
لونهی مرغها
من و داداشم امروز
مشغول کاروباریم
برای مرغها از دِه
کاه تازه میآریم
لونهی مرغها شده
تمیز مثِ دستهگل
چه رختخواب خوبی
برای مرغ تُپُل
خسته شدیم انگاری
دیگه وقت ناهاره
بعدِ غذا هرکسی
بازهم یه کاری داره
چوپان
من یک چوپان کوچکم
مردم میگن وروجکم
چند تا گوسفند چاق دارم
اونها رو گردش میبرم
راستی شما میدونید چرا؟
میبرم اونها رو چرا:
تا بخورن، تپل بشن
مثل یک دستهگل بشن!
پشم سفیدی دارن
برام شادی مییارن
چوپان قصهها منم
سرحال و باصفا منم
خونهی ما
خونهی ما تو مزرعه
داره سه چار تا پنجره
یه دودکش بزرگ داره
کنار اون یه انباره
اتاق و شیروونی داره
بَه که چه ایوونی داره!
از چوب و خشت و آجره
دور و برش درخت داره
مترسک
ترس ندارم، مترسکم
جون ندارم، عروسکم
با مزرعه صمیمیام
یک رفیق قدیمیام
برای دهقان، کُمکَم
کاغذی و بانمکم!
با هر کلاغی دشمنم
چون میزنه نوک به تَنم
یه قلب کاغذی دارم
شما رو من دوست میدارم
شادم از اینکه میدونم
پلیس مزرعه منم!
غازها
هرروز من و غازها صبح
میریم باهم به گردش
توی جیبم میریزم
کمی نخود با کشمش
یکییکی میخورم
تا حوصلهام سر نره
غازها که خوب میچَرَن
دیگه نزدیک ظهره
دوباره برمیگردیم
به مزرعهی زیبا
غازها خدا نگهدار
تا صبحِ شادِ فردا