قصه کودکانه پیش از خواب
مرغ دریایی پرواز کن، پرواز کن
ـ مترجم: مریم خرم
مرغ دریایی به قصد جمعآوری غذا برای فرزندش بهطرف آسمان به پرواز درآمد. مرغک دریایی کوچولوی او نیز توی لانه به تماشای مادرش نشست. مدتی گذشت تا اینکه بالاخره از دور بالهای سفید مادرش به چشم خورد و با خوشحالی شروع کرد به بالا و پائین پریدن. مادر پرواز کرد و پرواز کرد تا به کنار فرزندش رسید و منقارش را که پر از کرم و حشره و یک ماهی کوچولو بود باز کرد تا غذاها را به فرزندش بدهد. مرغک کوچولو با خوشحالی و اشتهای زیاد شروع به خوردن کرد. مرغ مادر درحالیکه فرزندش را تشویق به خوردن میکرد گفت: «هرگاه من در وسط دریا و اقیانوس پرواز کردم این بدان معنی است که هوا خوب است. ماهیها، میگوها و خرچنگها نیز به راحتی به روی آب میآیند و از آفتاب بهره میبرند و بازی میکنند. در نتیجه من به راحتی میتوانم ماهی شکار کنم»
روز بعد، مرغک دریایی کوچولو همانطور که از داخل لانه نظارهگر مادرش بود، دید که مادر پس از اینکه چند دور، اطراف ساحل زد مقداری غذا به دهان گرفته و به لانه بازگشت. مرغک کوچولو از مادر پرسید: «مادر، چرا برایم غذای بیشتری نیاوردی، چرا به وسط آبها نرفتی؟»
مادر سری تکان داد و پاسخ داد: «هرگاه من فقط در کنارهی ساحل پرواز کردم، باید بدانی که دریا آرامآرام طوفانی خواهد شد و یا جزر و مد زیاد است. درنتیجه حیوانات دریایی به راحتی بر روی آب نمیآیند و من فقط از کنار ساحل میتوانم غذا تهیه کنم!»
صبح روز بعد، مرغک کوچولو متوجه شد که مادر نه به وسط دریا رفته و نه کنار ساحل پرواز میکند، بلکه فقط چرخی در آسمان میزد و هیچ غذایی نیز همراه خود نمیآورد.
تا مرغک کوچولو خواست از مادرش چیزی بپرسد، مادر با بالهایش سر فرزندش را نوازش کرد و به او گفت: «اگر دیدی فقط من چرخی در آسمان میزنم و فوراً برمیگردم، بدان که به زودی طوفان یا باران فرا میرسد و به همین دلیل سایر موجوات دریایی نیز به ته آب میروند تا در امان باشند. یعنی من دیگر غذایی نمیتوانم به دست بیاورم. در ضمن در باد و طوفان نمیتوان پرواز کرد این است که در چنین هوایی به خانه برمیگردم!»
مرغک کوچولو پس از شنیدن صحبتهای مادرش، خندهای کرد و با خود گفت: «مادر من مثل ایستگاه هواشناسی است!»