قصه کودکانه پیش از خواب
باران بهاری چه رنگی است؟
ـ مترجم: مریم خرم
باران بهاری مثل دانههای مروارید یکریز میبارید، شرشر شرشر… یک گروه از پرندهها در لانهی پرستو خانم جمع شده بودند و درحالیکه از پشت شیشه بیرون را تماشا میکردند با هم بحث میکردند. خوب گوش کنیم ببینیم چه میگویند: بحث آنها در مورد رنگ باران بهاری بود و میخواستند بدانند که باران بهاری بالاخره چه رنگی است؟
پرستو گفت: «باران بهاری رنگ ندارد. بالتان را بگیرید زیرش تا خودتان با چشم خودتان ببینید.»
خانم کلاغه گفت: «درست نیست، باران بهاری سبزرنگ است. ببینید! وقتی باران روی چمنها میریزد سبز سبز است…»
گنجشک گفت: «نخیر درست نیست! باران بهاری قرمزرنگ است. برای اینکه وقتی روی درخت هلویی که خانهی من است میریزد صورتی و قرمز است…»
کبوتر گفت: «نخیر این اصلاً درست نیست! باران بهاری زردرنگ است. چون هرگاه روی گلهای آفتابگردان میریزد زرد زرد است…»
باران بهاری درحالیکه به بحث پرندهها گوش میداد، شُر شُرش را بیشتر کرد… انگار میگفت: «دوستان پرندهی من، تمام حرفهای شما درست است اما هیچکدامتان حرفتان را کامل نگفتید. من بیرنگ هستم، اما با ریختنم بر روی گلها و گیاهان به آنها گذشته از شادابی، زندگی میبخشم به همین دلیل آنها به رنگهای مختلف درمیآیند.»